Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 17 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
dafür geradestehen U رو در رو شدن با نتیجه [منفی کاری]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dafür <adv.> U در عوض
dafür <adv.> U به جای
sich dafür entscheiden U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
Interessierst du dich dafür? U آیا به این [کارها] علاقه داری؟
eigens [dafür] eingerichtet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
Ich kann nichts dafür. <idiom> U کاری از دست من برنمی آد
Ich kann nichts dafür. <idiom> U من نمیتونم کمکی کنم.
Wir brauchen dafür mindestens 10 Jahre. U ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
Dafür bin ich nicht zuständig. U من مسئول آن نیستم.
Du wirst dafür Geld aufwenden müssen. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Ich kann wirklich nichts dafür. <idiom> U من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Ich kann wirklich nichts dafür. <idiom> U واقعا کاری از دست من برنمی آد.
Du wirst dafür Geld in die Hand nehmen müssen. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Mach dir um deine Unterkunft keine Sorgen - dafür ist gesorgt. U ناراحت جایی برای ماندنت نباش . آن تامین شده است.
Anhaltspunkte dafür, dass es sich bei dem Material um Abfall handelt U عامل مشترکهایی که این ماده را بعنوان آشغال تعیین میکنند.
A- Du meinst ich sollte zwei Tage für die Prüfung üben, um sie zu bestehen. Ich werde drei Tage dafür üben. B- Dann, nur zu! U الف - منظورت اینست که من باید دو روز تمرین کنم تا امتحان را قبول بشوم. من سه روز تمرین خواهم کرد. ب - خوب پس خدا بیشتر قدرت بده!
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com