Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Börsenbericht
{m}
U
گزارش بورس
[سهام و ارز]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Börse
{f}
U
بورس
Börsenspekulation
{f}
U
بورس بازی
Fixer
{m}
U
بورس باز
Börsenzeitung
{f}
U
نشریه بورس
Börsenspekulant
{m}
U
بورس باز
Börsenmakler
{m}
U
دلال بورس
Effektenbörse
{f}
U
بورس سهام
Börse
{f}
U
بورس سهام
Börsenblatt
{n}
U
نشریه بورس
Fondsbörse
{f}
U
بورس سهام
Börsenkurs
{m}
U
نرخ بورس
Börsenpreis
{m}
U
نرخ بورس
Börsensturz
{m}
U
سقوط بورس
Aktienbörse
{f}
U
بورس سهام
Börsensturz
{m}
U
تنزل بورس
Wertpapierbörse
{f}
U
بورس سهام
Fondsbörse
{f}
U
بورس معاملات ارزی
außerbörsliche Käufe
{pl}
U
خرید در بیرون از بورس
Wertpapierbörse
{f}
U
بورس اوراق بهادار
Effektenbörse
{f}
U
بورس اوراق بهادار
Börse
{f}
U
بورس اوراق بهادار
Aktienbörse
{f}
U
بورس اوراق بهادار
außerbörslich
<adj.>
U
خارج از بورس
[فروخته شده ]
anziehen
U
رشد کردن
[مثال در بورس ]
anziehen
U
افزایش یافتن
[مثال در بورس ]
außerbörslicher Effektenmarkt
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
außerbörslicher Wertpapierhandel
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
Einbruch
{m}
U
سقوط
[مثال بهای سهم در بورس]
außerbörsliche Interbankengeschäfte
{pl}
U
داد و ستد بین بانکی در خارج از بورس
außerhalb der Börse
[nachgestellt]
U
خارج از بورس
[فروخته شده ]
[در آخر جمله می آید]
schwänzen
U
باعث انحصار سهمی بطور خرید کلی شدن
[در بورس سهام]
aufschwänzen
U
باعث انحصار سهمی بطور خرید کلی شدن
[در بورس سهام]
eine Schwänze herbeiführen
U
باعث انحصار سهمی بطور خرید کلی شدن
[در بورس سهام]
Rechenschaft
{f}
U
گزارش
Meldung
{f}
[über]
U
گزارش
Bekanntgabe
{f}
U
گزارش
Report
{m}
U
گزارش
Erstattung
{f}
U
گزارش
Bericht
{m}
U
گزارش
Filmreportage
{f}
U
گزارش سینمایی
Berichtsjahr
{n}
U
سال گزارش
Exklusivbericht
{m}
U
گزارش انحصاری
Filmreportage
{f}
U
گزارش مصور
Bildbericht
{m}
U
گزارش مصور
Chronik
{f}
U
گزارش نامه
Bildreportage
{f}
U
گزارش مصور
Wetterbericht
{m}
U
گزارش هواشناسی
laut des Berichts
[laut Bericht]
U
طبق گزارش
Fernsehbericht
{m}
U
گزارش تلویزیونی
Ente
{f}
U
گزارش نادرست
berichten
U
گزارش دادن
Pressebericht
{m}
U
گزارش خبری
elektronische Übermittlung von Berichten
U
ارسال الکترونیکی گزارش ها
erklären
U
گزارش و توضیح دادن
sich melden
[bei einer Stelle]
U
گزارش دادن
[به اداره ای]
Schwänze
{f}
U
گروهی که
[برای معامله قماری]
ازطریق خرید کلی انحصار میکنند
[گروه خریدار سفته باز]
[بورس سهام ]
Ring
{m}
[spekulative Aufkäufergruppe]
[Börse]
U
گروهی که انحصار میکنند
[برای معامله قماری]
ازطریق خرید کلی
[گروه خریدار سفته باز]
[بورس سهام ]
Medienbericht
{m}
U
گزارش رسانه های خبری
Rechenschaft ablegen
[über]
U
گزارش و توضیح دادن
[در باره ]
Bankausweis
{m}
U
گزارش علنی وضعیت بانکی
ohne Beanstandung
[Prüfberichtsvermerk]
U
رضایت بخش
[در یادداشت گزارش کنترل]
Chronik
{f}
U
گزارش وقایع به ترتیب تاریخ وقوع
nach Medienberichten
U
طبق گزارش رسانه های خبری
Medienberichten zufolge
U
طبق گزارش رسانه های خبری
Vielen Dank für das Aufzeichnen der Traces.
U
خیلی ممنونم برای ذخیره سازی گزارش ها.
Die Tagesschau
U
نگاه روز ، اسم روزنامه یا تلویزیون که گزارش را اهدا میکند
etwas verteidigen
[Arbeit, Projekt, Ergebnisse...]
U
از چیزی دفاع کردن
[ گزارش نتایج پژوهش یا پروژه یا تز ...]
[دانشگاه ]
Als er sich anschickte, seinen Bericht vorzulegen, ....
U
هنگامی که او
[مرد]
شروع کرد گزارش خود را ارایه بدهد ...
Im Vergleich dazu wurden 2009 insgesamt 36 Fälle gemeldet.
U
همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
Ich werte die Traces morgen früh aus und gebe Ihnen dann ein Feedback.
U
من گزارش ها را فردا صبح زود بررسی می کنم و سپس به شما خبر می دهم.
Wer das Gelände unbefugt betritt, muss mit einer polizeilichen Anzeige rechnen.
U
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com