Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
nicht überprüft
<adj.>
U
کنترل نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
کنترل نشده
ungeprüft
<adj.>
U
کنترل نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nicht eingeschätzt
U
درجه بندی نشده
[ارزیابی نشده]
nicht angemeldet
<adj.>
U
ثبت نشده
nicht abgesagt
U
فسخ نشده
nicht gewertet
U
ارزیابی نشده
Unbeirrt
<adj.>
U
منصرف نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
بازرسی نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
تست نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
امتحان نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
تایید نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
آزمایش نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
بررسی نشده
ungebeugt
<adj.>
U
سرکوب نشده
ungeprüft
<adj.>
U
تست نشده
ungeprüft
<adj.>
U
بررسی نشده
ungeprüft
<adj.>
U
تایید نشده
ungeprüft
<adj.>
U
آزمایش نشده
ungeprüft
<adj.>
U
بازرسی نشده
ungebrochen
<adj.>
U
رام نشده
ungebrochen
<adj.>
U
نقض نشده
ungeprüft
<adj.>
U
ممیزی نشده
ungeprüft
<adj.>
U
ارزیابی نشده
ungeprüft
<adj.>
U
امتحان نشده
nicht ausgegeben
<adj.>
U
منتشر نشده
nicht ausgegeben
<adj.>
U
توزیع نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
ممیزی نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
ممیزی نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
ارزیابی نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
امتحان نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
بازرسی نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
تست نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
بررسی نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
تایید نشده
nicht verifiziert
<adj.>
U
آزمایش نشده
nicht überprüft
<adj.>
U
ارزیابی نشده
ungebrochen
<adj.>
U
سرکوب نشده
verschwunden
<adj.>
U
ناپدید شده
[پیدا نشده ]
nicht gezündet
<adj.>
U
روشن نشده
[به آتش نزده]
nicht angezapft
<adj.>
U
متصل نشده
[در وسط مدار]
Selbstanzeige
{f}
U
افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Druckfahne
{f}
U
نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی
Nacherklärung
{f}
U
افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Dunkelziffer
{f}
U
تعداد برآورد شده از موارد ناشناخته
[ثبت نشده]
eine beachtliche Dunkelziffer von Verbrechen
U
تعداد قابل توجهی از جنایت های کشف نشده
Selbstanzeige erstatten
U
تسلیم کردن افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
eine Nacherklärung einreichen
U
تسلیم کردن افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Steuerrecht
{n}
U
افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
[قانون]
[اصطلاح رسمی]
Überwachung
{f}
U
کنترل
Beaufsichtigung
{f}
U
کنترل
Bedienung
{f}
U
کنترل
Fernbedienung
{f}
U
کنترل از دور
Fernbedienung
{f}
U
ریموت کنترل
Bedienungspult
{n}
U
میز کنترل
Bedienungsanleitung
{f}
U
دستورالعمل کنترل
Bedienungshebel
{m}
U
اهرم کنترل
Bedienungsknopf
{m}
U
دکمه کنترل
Gepäckaufgabe
{f}
U
کنترل چمدان ها
Fernbedienung
{f}
U
کنترل از راه دور
amtliche Preisregelung
{f}
U
کنترل قیمت رسمی
verschludern
U
کنترل از دست دادن
aus sich herausgehen
U
کنترل از دست دادن
sich gehen lassen
U
کنترل از دست دادن
verwahrlosen
U
کنترل از دست دادن
Da kommt noch etwas.
<idiom>
U
هنوز تمام نشده است.
[هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch mehr.
<idiom>
U
هنوز تمام نشده است.
[هنوز ادامه دارد]
sich zurückhalten
U
خود را بازداشتن
[کنترل کردن]
sich beherrschen
U
خود را بازداشتن
[کنترل کردن]
Bekämpfung
{f}
;
U
مهار
[ جلوگیری ]
[ کنترل ]
[مبارزه]
sich in der Gewalt haben
U
خود را بازداشتن
[کنترل کردن]
unter Kontrolle von Jemandem sein
U
زیر کنترل کسی بودن
Fernbedienung
{f}
U
[دستگاه]
کنترل از راه دور
Jemanden an die Kandare nehmen
U
کسی را تحت کنترل دراوردن
den Verkehr regeln
U
[جریان]
ترافیک را کنترل کرن
Das ist noch nicht alles.
<idiom>
U
هنوز تموم نشده.
[هنوز ادامه داره]
fahrdienstleiter
U
با سیستم کامپیوتری همه خطوط راه اهن رو کنترل میکند
jemandem unterstellt sein
U
زیر کنترل
[نظارت]
کسی بودن
jemandem unterstehen
U
زیر کنترل
[نظارت]
کسی بودن
ohne Beanstandung
[Prüfberichtsvermerk]
U
رضایت بخش
[در یادداشت گزارش کنترل]
Eindämmung
{f}
[von etwas]
U
مهار
[ جلوگیری از]
[ کنترل ]
[مبارزه با]
[چیزی]
Er konnte kaum an sich halten.
U
او
[مرد]
بزور توانست خودش را کنترل کند.
Fernbediener für den Fernseher
U
کنترل کننده از راه دور برای تلویزیون
Fernbediener für die Klimaanlage
U
کنترل کننده از راه دور برای تهویه هوا
etwas
[Genitiv]
Herr werden
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
Jemanden an der kurzen Leine halten
U
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
die Krise kriegen
<idiom>
U
کنترل
[خود]
را از دست دادن
[از کوره در رفتن]
[اصطلاح]
Er verlor die Kontrolle über sein Auto und prallte seitlich gegen einen Baum.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
hysterisch werden
U
دچار حمله خنده
[احساسات ]
غیر قابل کنترل شدن
in Hysterie verfallen
U
دچار حمله خنده
[احساسات ]
غیر قابل کنترل شدن
Es bleibt der Zukunft vorbehalten, die Studie unter besser kontrollierten Bedingungen zu wiederholen.
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
etwas
[Akkusativ]
aus der Hand geben
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
bändigen
U
کنترل کردن
[مهار کردن]
unter Kontrolle halten
U
کنترل کردن
[مهار کردن]
[بازرسی کردن]
[نظارت کردن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com