Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (5013 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
die politische Ausrichtung einer Zeitung U وابستگی سیاسی روزنامه ها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zeitungsrubrik {f} U ستون روزنامه [رده روزنامه]
Abhängigkeit {f} U وابستگی
Zugehörigkeit {f} U وابستگی
Ausrichtung {f} U وابستگی
Blatt {n} U روزنامه
Befragung {f} U مصاحبه [روزنامه]
Tageszeitung {f} U روزنامه روزانه
Bierzeitung {f} U روزنامه فکاهی
Blättchen {n} U روزنامه محلی
Abendzeitung {f} U روزنامه عصر
Zeitungsverkäufer {m} U روزنامه فروش
Journalist {m} U روزنامه فروش
Eine ernstzunehmende Zeitung. U یک روزنامه جدی.
Journalist {m} U روزنامه نگار
Auflage {f} [einer Zeitung] U چرخش [روزنامه]
Journalistin {f} U روزنامه نگار [ زن]
Amtsblatt {n} U روزنامه رسمی
Extrablatt {n} U روزنامه فوق العاده
Sportteil {m} [einer Zeitung] U قسمت ورزشی [روزنامه]
Zeitungsjournalismus {m} U خبرنگاری برای روزنامه
Anzeigenblatt {n} U روزنامه مخصوص اعلانات
Beiblatt {n} U صفحه جداگانه [روزنامه]
Wirtschaftsteil {m} [einer Zeitung] U ستون مالی [روزنامه]
Einzelexemplar {n} U تک شماره [روزنامه،مجله]
Anzeigenteil {m} U بخش آگهی [روزنامه]
eine Zeitung abonnieren U روزنامه ای را آبونه کردن
einem Journalisten ein Interview geben U به یک روزنامه نگار مصاحبه دادن
Extraausgabe {f} U شماره فوق العاده [روزنامه]
alte Ausgabe U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
Leserbrief {m} U نامه خواننده [به ناشر روزنامه]
eine Zeitung abbestellen U اشتراک روزنامه را فسخ کردن
Medien {pl} U رسانه ها [رادیو تلویزون اینترنت روزنامه]
Er fuhr mit seiner Zeitungslektüre fort. U او به تفریحانه خواندن روزنامه اش ادامه داد.
eine Anzeige aufgeben U یک اعلامیه [آگهی] را به روزنامه [برای چاپ ] دادن
Boulevardblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Die Tagesschau U نگاه روز ، اسم روزنامه یا تلویزیون که گزارش را اهدا میکند
die Regenbogenpresse {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
Boulevardpresse {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
durch Inserat suchen U برای چیزی [در روزنامه .مجله] اعلان کردن
Boulevardzeitung {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز
die Yellow Press {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
Schmierblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
die Journaille {f} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [اصطلاح رسمی]
Revolverblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [ اصطلاح روزمره]
[politischer] Flüchtling {m} U پناهنده [سیاسی]
Volkswirtschaft {f} U اقتصاد سیاسی
Asyl {n} U حق پناهندگی سیاسی
Agitation {f} U آشوبگری [سیاسی]
politische Debatte {f} U منازعه سیاسی
politische Debatte {f} U بحث سیاسی
Demonstrant {m} U تظاهرکننده [سیاسی]
Diplomat {m} U کارمند سیاسی
Einstellung {f} U عقیده سیاسی
Abgesandte {f} U مامور سیاسی
Demonstrantin {f} U تظاهرکننده [سیاسی]
Demonstration {f} U راهپیمایی [سیاسی]
politisch engagiert U از لحاظ سیاسی پرتحرک
Zwangsmaßnahme {f} U مجازات اقتصادی [سیاسی]
Asylbewerber {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
Asylsuchender {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
um [politisches] Asyl ansuchen U درخواست پناهندگی [سیاسی] کردن
Asyl gewähren U موافقت کردن پناهندگی [سیاسی]
um [politisches] Asyl bitten U تقاضای پناهندگی [سیاسی] کردن
Asylant {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
Abtrünnige {f} U شخص مرتد [سیاسی،مذهبی]
Unregelmäßige Arbeitszeiten gehören nun mal zum Journalistenberuf dazu. U وقت کار غیر عادی قسمت مهم ولازم یک روزنامه نگار بودن است.
Hochburg {f} U دژ [سنگر یا پناهگاه ] [سیاسی اجتماعی یا نظامی]
Asylberechtigter {m} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
ein Signal an Jemanden aussenden U پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
Asylwerber {m} U درخواست کننده پناهندگی [سیاسی] [در اتریش]
Anhänger {m} U طرفدار [در مورد مکتب مذهبی یا سیاسی]
Asylberechtigte {m} , {f} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
Abfall {m} U به دلایل سیاسی و اجتماعی به وطن بازنگشتن
Der Vorfall führte unerwartet zu einer politischen Krise. U این رویداد سریع باعث به یک بحران سیاسی شد.
Publizist {m} U نویسنده [مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل]
Käseblatt {n} U روزنامه پخش کننده شایعات افتضاح امیز [تحقیر امیز]
Der Tagesspiegel U آینه روز، اسم روزنامه که گزارشات مثل آینه انعکاس میدهد
Zeit und Geld verplempern [auf Staatskosten] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
Ich halte es nicht für klug, eine politische Meinung öffentlich auszusprechen. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
Asylant {m} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند] [اصطلاح روزمره ] [اصطلاح رسمی]
Recent search history Forum search
1Publizist
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com