Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (4411 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich war die ganze Nacht in meinem Bett auf. U من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
Ich war bei meiner Tante. U من نزد خاله ام [عمه ام] بودم.
Ich habe beim gestrigen Treffen den Premierminister gedolmetscht. U من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Ich war müde, deswegen ging ich ins Bett. U من خسته بودم. به این خاطر من رفتم بخوابم.
Mein Vater kam dahinter, dass ich rauchte, als ich 15 war. U وقتی که ۱۵ ساله بودم پدرم پی برد که من سیگار می کشیدم.
wachsam <adj.> U بیدار
sehr aufmerksam <adj.> U بیدار
erwecken U بیدار شدن
wachen U بیدار شدن
wecken U بیدار شدن
auf sein U بیدار بودن
aufwecken U بیدار شدن
aufwachen U بیدار شدن
erwachen U بیدار شدن
wecken U از خواب بیدار کردن
Weckruf {m} U زنگ بیدار شدن [هتل]
Wecken Sie mich bitte erst um 9 Uhr! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
sich wecken lassen U بگذارید کسی شما را بیدار کند
Seid leise, damit ihr die anderen nicht aufweckt. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
sich telefonisch wecken lassen U بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Wecken Sie mich um sieben Uhr, bitte. U لطفا من را ساعت هفت صبح بیدار کنید.
Es ist zu Ende. U تمام شد.
Es ist vorbei. U تمام شد.
Es ist aus. U تمام شد.
komplett <adj.> U تمام [کامل]
vollständig <adj.> U تمام [کامل]
völlig <adj.> U تمام [کامل]
kosten U تمام شدن
aus sein U تمام شدن
vorbei sein U تمام شدن
Vollbild {n} U تمام صفحه
Aufzehrung {f} U تمام خوری
Tageskarte {f} U بلیط تمام روز
das Geheimnis lüften U تمام موضوعی را لو دادن
Das Geld geht langsam aus. U پول کم کم تمام می شود.
Fragment {n} U اثر هنری نا تمام
alles ausplaudern U تمام موضوعی را لو دادن
Leiste dein Bestes! U تمام تلاشت رو بکن!
Wie ist es ausgegangen? U [قضیه] چطور تمام شد؟
ganz aus U بطور سراسری تمام
ganz vorbei U بطور سراسری تمام
Es ist alles vorbei. U همه اش [کاملا] تمام شد.
Vollzeit {f} U تمام وقت [کار]
ganz <adj.> U همه [تمام] [همگی] [تماما]
Damit ist es jetzt aus [vorbei] ! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
mit dem falschen Fuß aufstehen <idiom> U تمام روزی بد خلق بودن
tief greifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
durchgreifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
konsequent <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
vergriffen <adj.> U چاپ کالا تمام شده
grundlegend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
Summe aller äußeren Kräfte U حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
Ich habe den ganzen Morgen Schnee geschippt. U من تمام صبح برف پارو کردم.
Bildrauschen {n} U پارازیت روی تمام صفحه نمایش
unter dem Selbstkostenpreis abgeben U کمتر از قیمت تمام شده بفروشند
das Vergangene U چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
Ich hatte schreckliche Kopfschmerzen und Fieber und zitterte am ganzen Körper U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
Bringen wir es hinter uns. U بیا این [کار یا داستان] را تمام کنیم.
Durchgehend warme Küche. U تمام روز غذای گرم سرو میکنیم.
alle Zollgebühren und Abgaben tragen U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
wuchten U زور زدن ،تمام نیرو را برای جابجایی چیزی بکار گرفتن
Alle Zugriffe auf die Datenbank werden protokolliert. U تمام دسترسی ها به بانک اطلاعاتی در سیستم ثبت خواهند شد.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Er lässt mich die ganze schwere Arbeit allein machen. U او [مرد] میگذارد که من تمام کار سخت را خودم تنهایی بکنم.
Der Plan könnte ihn sein Land kosten. U این نقشه میتواند [به اندازه] کشورش برای او تمام بشود.
Bildsäule {f} U تندیس ستونی [ستون حجاری شده به صورت مجسمه تمام قد]
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Schluß mit lustig! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Lasst [lass oder lassen ] Sie es uns erledigen [bis...] . U بیایید شماها [بیا یا بیایید] شما این کار را تا ... تمام کنیم.
jemanden [etwas] anvisieren U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
jemanden [etwas] ins Visier nehmen U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Mein Geld ist alle. U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
vergriffen <adj.> U تمام شده [مصرف شده ]
alle sein U خالی بودن [به ته رسیده بودن] [مصرف شده بودن] [تمام شده بودن]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Recent search history Forum search
1كاش آنجا بودم
2من رفته بودم دارمشتات متاسفانه نتوانستم سر قرار حاضر شوم
2من رفته بودم دارمشتات متاسفانه نتوانستم سر قرار حاضر شوم
2من رفته بودم فرانکفورت متاسفانه نتوانستم بیام کلاس درس
2من رفته بودم فرانکفورت متاسفانه نتوانستم بیام کلاس درس
1werdet ihr die Küche bald fertig geputzt haben?
1Um wie viel Uhr Ihr Deutschunterricht zu Ende?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com