Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Lügen haben kurze Beine.
<proverb>
U
دروغ عمرش کوتاه است.
[زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
falsch schwören
U
قسم دروغ خوردن
[شهادت دروغ دادن]
Meineid leisten
U
سوگند دروغ خوردن
[گواهی دروغ دادن ]
Lüge
{f}
U
دروغ
lügen
U
دروغ گفتن
Falscheid
{m}
U
سوگند دروغ
Unwahrheit
{f}
U
نادرستی
[دروغ]
fabulieren
U
دروغ ساختن
laute Lüge
U
دروغ خالص
Ente
{f}
U
خبر دروغ
Erzschwindel
{m}
U
دروغ بزرگ
Lügendetektor
{m}
U
دروغ سنج
Polygraph
{m}
U
دروغ سنج
Lügen verbreiten
U
دروغ پخش کردن
sich
[Dativ]
einreden
U
به خود دروغ گفتن
nichts als Lügen
U
بغیر از دروغ هیچ چیز
nichts als lauter Lügen
U
بغیر از دروغ هیچ چیز
ich müsste lügen, wenn ...
U
من باید دروغ می گفتم اگر ...
das Blaue vom Himmel lügen
<idiom>
U
شدیدا زیاد دروغ گفتن
[اصطلاح مجازی]
wie gedruckt lügen
<idiom>
U
سریع و دیوانه وار دروغ گفتن
[اصطلاح روزمره]
Wegen der häufigen Fehlalarme wird im Ernstfall niemand reagieren.
U
بخاطر اینکه بارها اعلام خطر دروغ است هیچکس در موقعیت جدی واکنش نمی کند.
kurz
<adj.>
U
کوتاه
Fädchen
{n}
U
نخ کوتاه
abkürzen
U
کوتاه کردن
Zwerg
{m}
U
کوتوله
[قد کوتاه]
Zwergin
{f}
U
کوتوله
[قد کوتاه]
[زن]
kürzen
U
کوتاه کردن
Kurzbeschreibung
{f}
U
شرح کوتاه
Anhöhe
{f}
U
تپه کوتاه
Ausflug
{m}
U
سفر کوتاه
Aufschrei
{m}
U
فریاد کوتاه
Borniertheit
{f}
U
کوتاه نظری
Bubikopf
{m}
U
موی کوتاه
Atempause
{f}
U
تنفس کوتاه
Abstecher
{m}
U
گردش کوتاه
kurz
<adv.>
U
بصورت کوتاه
Bolzen
{m}
U
میله کوتاه
Engstirnigkeit
{f}
U
کوتاه بینی
Kurzdarstellung
{f}
U
شرح کوتاه
Kurzfassung
{f}
U
شرح کوتاه
spießig
<adj.>
U
کوتاه فکر
engstirnig
<adj.>
U
کوتاه نظر
beschränkt
<adj.>
U
کوتاه نظر
einfach ausgedrückt
U
به بیان کوتاه
kurz gesagt
U
به بیان کوتاه
piefig
<adj.>
U
کوتاه فکر
Die Tage nehmen ab.
U
روزها کوتاه می شوند.
Abnahme
{f}
U
کوتاه شدن
[روز]
knappe, schneidige Sprechweise
{f}
U
سخن کوتاه و با نفوذ
Bagatelle
{f}
U
قطعه کوتاه موسیقی
undeutliche Aussprache
{f}
U
سخن کوتاه و بریده
Kurzstrecke
{f}
U
سفر کوتاه
[بلیط]
kurzfristig
<adv.>
U
برای دوره کوتاه مدت
auf kurze Sicht
<adv.>
U
برای دوره کوتاه مدت
kurzfristig
<adj.>
U
کوتاه مدت
[اصطلاح رسمی]
das Verfahren abkürzen
U
جریان روند را کوتاه کردن
Info
{f}
U
کوتاه نوشته برای اطلاعات
Kurzmeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
Eilmeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
Verräterin
{f}
U
کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
[زن]
Veleumder
{m}
U
کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
Verleumderin
{f}
U
کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
[زن]
Verräter
{m}
U
کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
Sie kam auf einen Sprung herein.
U
او
[زن]
آمد تو سری بزند
[برای دیدار کوتاه]
.
Vorlage
{f}
U
پاس کوتاه از میان مدافعان
[فوتبال]
[ورزش]
[Der Termin]
Das ist
[mir]
zu kurzfristig.
U
آگاهی
[برایم]
خیلی کوتاه مدت است.
Auf kurze Sicht ist es unter Umständen klüger, auf den Gewinn zugunsten des Umsatzes zu verzichten.
U
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
gestützter Anschlag
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com