Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (1504 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Sag mir Bescheid, um welche Zeit du kommst und ich hole dich von der Endstation ab. U به من بگو کی میرسی و من با تو در ایستگاه آخری ملاقات میکنم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich bedanke mich! من تشکر میکنم!
Bitte Schön! U خواهش میکنم!
Gern geschehen! U خواهش میکنم!
Ich gehe mal davon aus, dass ... U من فرض میکنم که ...
Bitte sehr! U خواهش میکنم!
Ich bin stolz auf dich. U من به تو افتخار میکنم.
Ich bin stolz auf dich. U من بهت افتخار میکنم.
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Ich lebe allein. U من به تنهایی زندگی میکنم.
Bitte nehmen Sie Platz! U خواهش میکنم بفرمایید !
Mich überkommt ein Schauder U احساس ترس شدید میکنم..
Ich wohne noch zu Hause. U من هنوز با والدینم زندگی میکنم.
Mir knurrt der Magen. U یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
Ich verlasse dich! U من ترکت میکنم! [در یک رابطه دونفره]
Gehe ich richtig in der Annahme, dass ... U آیا درست فکر میکنم که ...
Gehe ich recht in der Annahme, dass ...? U آیا درست فرض میکنم که ...
Ich arbeite daran. U دارم روش کار میکنم.
Ich bekomme eine Gänsehaut. U احساس تنفر یا ترس شدید میکنم.
Bitte entschuldigen Sie die Verspätung. U از تاخیر پیش آمده عذرخواهی میکنم.
Bitte nehmen Sie Platz! U خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Ich glaube, ich kenne das problem. U فکر میکنم، بدونم اشکال کجاست.
Ich wohne [lebe] alleine in der Stadt Halle. من در شهر هاله تنها زندگی میکنم.
Besuch {m} U ملاقات
Aufwartung {f} U ملاقات
Treffen {n} U ملاقات
Zusammentreffen {n} U ملاقات
Treff {m} U ملاقات
Begegnung {f} U ملاقات
Ich verbinde Sie jetzt. U شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
Ach, was soll's! U اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
Ich denke, das Schlimmste ist überstanden. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
Termin {m} U قرار ملاقات
besuchen U ملاقات کردن
Gipfeltreffen {n} U ملاقات سران
Termin {m} U وعده ملاقات
treffen U ملاقات کردن
Besuchszeit {f} U وقت ملاقات
Besucher {m} U ملاقات کننده
Dreiertreffen {n} U ملاقات سه نفری
Besucherin {f} U ملاقات کننده
Senden Sie mir bitte Informationen zu ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Ich heiße "Oliver Pit" und wohne in Berlin. U اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
Ich setze voraus, dass Sie diesen Artikel gelesen haben. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Ich gehe davon aus, dass Sie diesen Artikel gelesen haben. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Ich mache das nur für mich und für niemand anderen. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
Ich lasse es drauf ankommen. U من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
einen Termin ansetzen U قرار ملاقات گذاشتن
Termine {pl} U وعده های ملاقات
einen Termin ausmachen U قرار ملاقات گذاشتن
einen Termin vereinbaren U قرار ملاقات گذاشتن
Absetzung {f} U لغو قرار ملاقات
einen Termin erhalten U وقت ملاقات گرفتن
Termine {pl} U قرار های ملاقات
Ich reiße mir jeden Tag den Arsch auf. U من هر روز کون خودم را پاره می کنم. [سخت کار یا تلاش میکنم.]
Ich möchte gerne zu Herrn ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
einen Termin wahrnehmen U قبول کردن قرار ملاقات
einen Termin versäumen U از دست دادن قرار ملاقات
Ich werde ihn morgen anrufen - oder nein, ich versuch's gleich. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Werden wir bei unserer Ankunft vom Flughafen abgeholt? U وقتی که ما رسیدیم با ما در فرودگاه ملاقات می کنند؟
Meine Schwester kommt dich abholen. U خواهرم میاید باتو ملاقات کند.
jemanden abholen - von einem Ort - U آمدن و با کسی در محلی ملاقات کردن
umbuchen U زمان [پرواز یا ملاقات] را تغییر دادن
weit vor der Zeit ankommen U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
Jemandem auf halbem Weg entgegenkommen U کسی را در نیمه راه ملاقات کردن
Ich muss diesen Termin absagen. U من باید این قرار ملاقات را لغو کنم.
Treffen wir uns doch einmal [zu einem Plausch] . U بیا همدیگر را یک وقتی برای گپ ملاقات کنیم.
sich mit Jemandem [zu gemeinsamen Aktiviäten] treffen U با کسی [برای فعالیتهای اشتراکی] ملاقات کردن
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
Ich muss noch einige Dinge erledigen, bevor wir uns treffen. U من باید هنوز به چندتا کار برسم قبل از اینکه با هم ملاقات کنیم.
Haltestelle {f} ایستگاه
Ich arbeite in einer Bank, genauer gesagt in der Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
Polizeirevier {n} U ایستگاه کلانتری
Polizeiwache {f} U ایستگاه کلانتری
Endhaltestelle {f} U ایستگاه آخر
U-Bahnhof {m} [Untergrundbahnhof] U ایستگاه مترو
Busbahnhof {m} U ایستگاه اتوبوس
Funkstation {f} U ایستگاه رادیو
Endstation {f} U ایستگاه آخر
U-Bahn Station {f} U ایستگاه مترو
Autohof {m} U ایستگاه کامیون
Bushaltestelle {f} ایستگاه اتوبوس
Endstation {f} آخرین ایستگاه
Autobushaltestelle {f} U ایستگاه اتوبوس
Bahnhof {m} ایستگاه مترو
Bahnhof {m} ایستگاه قطار
Richtung {f} U ایستگاه آخر
Bahnsteig {m} U سکو [ایستگاه قطار]
Bodenstation {f} U ایستگاه زمین [هواپیما]
Flottenstation {f} U ایستگاه نیروی دریایی
Eisenbahnstation {f} U ایستگاه راه آهن
Feuerwache {f} U ایستگاه آتش نشانی
Bahnhof {m} ایستگاه راه آهن
Raumstation {f} ایستگاه فضایی [ستاره شناسی]
Internationale Raumstation {f} U ایستگاه فضایی بین المللی
Hauptbahnhof {m} ایستگاه مرکزی راه آهن
Eisenbahnknotenpunkt {m} U ایستگاه تقاطع راه آهن
Bahnhofshalle {f} U تالار ایستگاه راه آهن
Bahnsteig {m} U سکوی ایستگاه راه آهن
Bahnhofsvorsteher {m} U رییس ایستگاه راه آهن
Bahnhofswirtschaft {f} U رستوران ایستگاه راه آهن
Hält nicht überall. U [قطار] هر ایستگاه نمی ایستد.
Bahnhofs-Übersichtsplan {m} U برنامه کلی ایستگاه [قطار]
Elektroladepunkt {m} U ایستگاه بارگیری خودروی الکتریکی
Weltraumstation {f} U ایستگاه فضایی [ستاره شناسی]
Jetzt glaub ich es langsam. U دارم یواش یواش قبولش میکنم.
Hält dieser Zug am Halensee? U این قطار در [ایستگاه ] هالنز می ایستد؟
Welche Haltestelle für Lankwitz? U کدام ایستگاه [اتوبوس] به لانکویتس می رود؟
Perron {m} U سکوی ایستگاه راه آهن [در سوئیس]
Elektroladestelle {f} U ایستگاه [جایگاه] بارگیری خودروی الکتریکی
Zentraler Omnibusbahnhof [ZOB] U مرکز ایستگاه اتوبوس و وسیله نقلیه عمومی
Setzen Sie mich vor dem Bahnhof ab! U من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
Ich gehe zur Disco, um Freunde zu treffen. U من به دیسکو میروم تا دوستان را ملاقات کنم [برای دیدار دوستان] .
Endstation. Alle aussteigen. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
Sparpreis {m} U بلیط ارزان [آگهی در ایستگاه قطار یا وبگاه راه آهن]
Welcher Halt für Brandenburger Tor? U کدام ایستگاه مترو [پیاده بشوم ] برای دروازه براندنبورگ؟
geteilt U تقسیم شده [نشان می دهد کدام ایستگاه قطار جدا میشود]
Polizeirevier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Dienstbezirk {m} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Revier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Anschlag {m} U راهروی معدن [ایستگاه معدن]
Recent search history Forum search
1این جا کار میکنم
1سلام دوستان این شعرو تقدیم میکنم به همه ی دوستان عزیزم امیدوارم خوشتون بیاد
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
1hätte,würde,wäre,könnte
0بهانه هایی برای لغو قرار ملاقات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com