Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Bei so etwas
[Da]
werde ich wirklich sauer.
U
این من را واقعا عصبانی میکند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wirklich
<adv.>
U
واقعا
allerdings
<adv.>
U
واقعا
tatsächlich
<adv.>
U
واقعا
endkrass
U
واقعا عالی
echt fett
U
واقعا عالی
saugeil
U
واقعا عالی
endkrass
U
واقعا جالب
saugeil
U
واقعا جالب
echt geil
U
واقعا عالی
echt fett
U
واقعا جالب
echt geil
U
واقعا جالب
Recht herzlichen Dank.
U
واقعا خیلی ممنون.
geil sein
[auf]
U
واقعا مشتاق بودن
[به]
Das ist ja unerhört!
U
این که واقعا مضخرف است!
Ich kann wirklich nichts dafür.
<idiom>
U
واقعا کاری از دست من برنمی آد.
Ich kann wirklich nichts dafür.
<idiom>
U
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Du bist mir ein feiner Freund!
U
تو واقعا دوست عالی هستی.
[طنز ]
Das hat mich umgehauen.
<idiom>
U
من را واقعا پریشان کرد.
[اصطلاح روزمره]
Das ist ja lächerlich!
U
این که واقعا مسخره است!
[طنز]
Du solltest wirklich mehr auf dich achten
[aufpassen]
.
U
تو واقعا باید بهترمراقب خودت باشی.
Tatsächlich glaube ich, dass meine Mannschaft gewinnt.
U
من واقعا باور دارم که تیم من می برد.
Du treibst mich noch zum Wahnsinn!
U
تو من را واقعا دیوانه می کنی!
[اصطلاح روزمره]
Sie wollte partout nicht mitkommen.
U
او
[زن]
واقعا نمی خواست اصلا بیاید.
fantastisch aussehen
<idiom>
U
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
Du siehst echt toll aus in diesem Kleid.
U
در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
eine Wucht sein
<idiom>
U
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
Ich weiß immer noch nicht so genau, wie gut du wirklich bist.
U
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
... aber manchmal geht's halt nicht anders.
U
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
Das ist ja abgefahren!
<idiom>
U
این واقعا باورنکردی
[جالب]
است!
[اصطلاح روزمره]
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer.
U
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
Wir brauchen eine Umweltbehörde mit großer Schlagkraft.
U
ما به اداره محیط زیست که واقعا اثربخش باشد نیاز داریم.
Du bist ein ausgesprochenes Schwein!
U
تو واقعا یک حیوان کثیفی هستی!
[اصطلاح روزمره ]
[تحقیر آمیز]
Das alles hilft uns im täglichen Leben nicht viel weiter.
U
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
zornentbrannt
<adj.>
U
عصبانی
wütend
<adj.>
U
عصبانی
aufgebracht
<adj.>
U
عصبانی
aufgeregt
<adj.>
U
عصبانی
entrüstet
<adj.>
U
عصبانی
zornig
<adj.>
U
عصبانی
Besessene
{f}
U
عصبانی
rabiat
<adj.>
U
عصبانی
sauer
[auf]
<adj.>
عصبانی
[از]
ungeheuerlich
<adj.>
U
عصبانی کننده
Wut entfachen
U
عصبانی کردن
erzürnt
<adj.>
U
عصبانی
[رسمی]
für Ärger sorgen
U
عصبانی کردن
skandalös
<adj.>
U
عصبانی کننده
unerhört
<adj.>
U
عصبانی کننده
abenteuerlich
<adj.>
U
عصبانی کننده
unmöglich
<adj.>
U
عصبانی کننده
überspannt
<adj.>
U
عصبانی کننده
bizarr
<adj.>
U
عصبانی کننده
haarsträubend
<adj.>
U
عصبانی کننده
außer Fassung
<adj.>
U
بی عقل
[اتشی]
[عصبانی]
[sehr]
aufgeregt sein
U
[خیلی]
عصبانی بودن
verzweifelt
<adj.>
U
بی عقل
[اتشی]
[عصبانی]
krampfhaft
<adj.>
U
بی عقل
[اتشی]
[عصبانی]
rasend
<adj.>
U
بی عقل
[اتشی]
[عصبانی]
Jemandem auf den Geist gehen
U
کسی را عصبانی کردن
Er hört sich verärgert an.
U
او عصبانی به نظر میرسد.
außer sich
<adj.>
U
بی عقل
[اتشی]
[عصبانی]
Er ist unmöglich!
U
او
[مرد]
آدم را عصبانی می کند!
hanebüchen
<adj.>
U
عصبانی کننده
[اصطلاح رسمی]
Nervenbündel
{n}
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
Lass dich's nicht verdrießen.
U
نگذار این تو را عصبانی بکند.
sauer auf Jemanden
[etwas]
sein
U
از دست کسی
[چیزی]
عصبانی بودن
sauer auf Jemanden
[etwas]
werden
U
از دست کسی
[چیزی]
عصبانی شدن
Jemanden zur Verzweiflung treiben
U
کسی را عصبانی کردن
[از کوره درآوردن]
blaffen
U
یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
[اصطلاح روزمره]
schnauzen
U
یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
[اصطلاح روزمره]
falsche Leute anpinkeln
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
ärgern
U
آزردن
[دمق کردن]
[عصبانی کردن]
reizen
U
آزردن
[دمق کردن]
[عصبانی کردن]
sich ärgern
[über]
U
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
[در باره]
sich aufregen
[über]
U
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
[در باره]
Er schneidet Gesichter.
U
او دهن کجی میکند.
Die Ausnahme bestätigt die Regel.
U
استثنا قاعده را ثابت میکند.
Wie funktioniert das?
U
این چطور کار میکند؟
Von welchem Gleis fährt er ab?
U
از کدام خط
[قطار]
حرکت میکند؟
Wann fährt der nächste Zug nach München?
U
قطار بعدی به مونیخ کی حرکت میکند؟
Wann ist der Laden geöffnet
[geschlossen]
?
U
این مغازه کی باز میکند
[میبندد]
؟
fahrdienstleiter
U
با سیستم کامپیوتری همه خطوط راه اهن رو کنترل میکند
Um welche Zeit macht die Bank auf?
U
بانک ساعت چند باز میکند؟
Es geht.
U
این کار میکند.
[برای مثال دستگاه]
fünftes Rad
U
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
Wie tickt er
[sie]
?
U
او
[مرد ]
[زن]
چطور
[از نظر روانی]
عمل میکند؟
Sei vorsichtig ! Kirschsaft macht Flecken.
U
مواظب باش ! آب گیلاس لکه دار میکند.
Um wie viel Uhr fährt er ab?
U
ساعت چند
[قطار یا اتوبوس]
حرکت میکند؟
Die Tagesschau
U
نگاه روز ، اسم روزنامه یا تلویزیون که گزارش را اهدا میکند
[Verb]
doch
U
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
Kanal
{m}
U
وسیله ای
[یا کسی]
که چیزی
[اطلاعات]
را ارسال میکند
Rausschmeißer
{m}
U
دربانی که درنمایش ها وغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
Die Mannschaft kommt in die zweite Runde.
U
این تیم به مرحله دوم
[بازی]
پیشروی میکند.
Achtung, vorausfahrende Kolonne!
[Warnhinweis]
U
احتیاط کاروان در جلو حرکت میکند !
[تذکر اخطاریه ]
Regelmäßiges Training macht Herz und Lunge belastbarer.
U
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
Türsteher
{m}
U
دربانی که درنمایش ها وغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
Simulant
{m}
U
کسی که خود را بناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
Pendler
{m}
U
کسی که هر روز از خانه به سر کار یک مسافت را رفت و آمد میکند
abgebrochene Worte
U
واژه های ناواضح و گنگ
[وقتی کسی صحبت میکند]
etwas schwellt Jemanden
U
چیزی شکم کسی را پر میکند
[اصطلاح مشکل وپیچیده درسطح بالا ]
Die Mannschaft stellt sich neu auf, nachdem sie die meisten ihrer Spitzenspieler verloren hat.
U
این تیم پس از از دست دادن بسیاری از بازیکنان درجه یک خود بازسازی میکند.
Fußballanhänger, der systematisch alle Auswärtsspiele seiner Mannschaft besucht
U
طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور
[از خانه]
تیم خود را دیدار میکند.
Er lässt sich von ihr vorne und hinten
[nach Strich und Faden]
bedienen.
U
او
[مرد]
او
[زن]
را وادار میکند بطور کامل برای او
[مرد]
پیشخدمتی کند.
gestützter Anschlag
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
[nicht kodifiziertes]
Präzedenzrecht
{n}
U
قانون موضوعه
[رویه ای که قاضی قانون جنایی در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعد سابقه میشود]
[حقوق]
Rechtsprechungsrecht
{n}
U
قانون موضوعه
[رویه ای که قاضی قانون جنایی در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعد سابقه میشود]
[حقوق]
Räuber
{m}
U
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com