Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Gibt es einen waschsalon mit Dienstleistung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که آنها برایم بشورند در نزدیکی به ما هست؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Gibt es einen Waschsalon mit Selbsbedienung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که خودم بشورم در نزدیکی به ما هست؟
sich ankleiden [Tageskleidung oder bestimmte Kleidung anlegen] U لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
Vielen von ihnen gelang die Flucht in den Jemen, wo sie eine neue Terrorgruppe bildeten. U بسیاری از آنها موفق به فراربه یمن شدند جایی که آنها یک گروه تروریستی جدید تشکیل دادند.
Abwärtstrend {m} U ظرف شویی
Halten Sie meinen Platz frei? U جای من را برایم نگه می دارید؟
Ich pfeife drauf. <idiom> U برایم اصلا مهم نیست.
Annäherung {f} U نزدیکی
Verkehr {m} U نزدیکی
Geschlechtsverkehr {m} U نزدیکی
Er lüftete -zog- den Hut vor mir, als ich vorbeiging. U هنگامی که رد شدم کلاهش را برایم برداشت.
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Ich gehe zum Friseur, um meine Haare schneiden zu lassen. U میروم به سلمانی تا موهایم را برایم بزنند.
Rufen Sie mir bitte ein Taxi? U می توانید یک تاکسی برایم صدا کنید؟
Können Sie mir ein Taxi rufen? U می توانید یک تاکسی برایم صدا بزنید؟
nur mit Waschbecken U فقط با دست شویی [اتاق در هتل ]
etwas anstellen U راه انداختن [ماشین ظرف شویی]
Saal {m} U سالن یا تالار
Anzug {m} U نزدیکی [زمان]
Filmtheater {n} U سالن سینما
Ich pfeife eben darauf. <idiom> U عین خیالم نیست [برایم بیتفاوت است]
Das werden Sie mir büßen! U این [گناه به من] را برایم جبران خواهی کرد!
[Der Termin] Das ist [mir] zu kurzfristig. U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Lobby {f} U سالن انتظار هتل
den Saal räumen U سالن را خالی کردن
Würden Sie bitte dieses Paket für mich wiegen? U می توانید لطفا این بسته را برایم وزن بکنید.
Senden Sie mir bitte Informationen zu ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Der Saal verfügt über drei Ausgänge. U سالن دارای سه خروجی است.
Der Saal hat drei Ausgänge. U سالن دارای سه خروجی است.
Sie hat mir, wie versprochen, die Fotos von gestern Abend geschickt. U او [زن] عکسهای دیشبی را آنطور که موعود شده بود برایم فرستاد.
Ich ließ es erledigen. U من این را دادم برایم انجام بدهند [به اون رسیدگی بکنند] .
Gibt es einen Spielplatz in der Nähe? U یک زمین بازی بچه ها در نزدیکی هست؟
die Geschworenen auslosen U هیات منصفه را به سالن دادگاه صدا کردن
Haben Sie WLAN in der Lobby? U شبکه بیسیم رایانه در سالن انتظار هتل دارید؟
Ich hab's eilig. Mach' mir rasch ein Brötchen. Das ess' ich dann unterwegs aus der Faust.t U من عجله دارم. برایم یک ساندویچ کوجک سریع درست بکن. آن را بعد در راه می خورم.
ein Mädchen in die Kiste kriegen [ein Mädchen ins Bett kriegen] <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Anlauf {m} U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
Das interessiert mich. U آن موردعلاقه من است. [برایم جالب است]
sie <pron.> U آنها
ihnen <pron.> U به آنها
sie <pron.> U آنها را
ihrerseits <adv.> U از طرف آنها
Sie machen eine Reise. آنها میروند سفر.
so dass sie im Stande sind U به طوری که آنها بتوانند
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
Er kann sie sehen. U میتواند آنها را ببیند.
Sie haben sich gegriffen. U آنها به یقه همدیگر پریدند.
Sie haben mir ausnahmsweise erlaubt ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
Sie haben mir die Schuld an dem Unfall gegeben. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
Sie waren alle gleich. U همه آنها یکی بودند.
Es geht ihnen gut. U آنها تامین مالی دارند .
Sie haben sich über seine Sprechweise mokiert. U آنها او را از طوری که حرف می زد دست انداختند.
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
Sie sind altersmäßig nicht weit auseinander. U آنها از نظر سنی خیلی با هم فاصله ندارند.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Die Nachricht hat sie tief erschüttert. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Sie wechselten keine Worte. U هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Das Gericht machte kurzen Prozess mit ihnen. U دادگاه خیلی فوری به قضیه آنها رسیدگی کرد.
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
Sie müssen das mindestens 2 Wochen im Voraus bekanntgeben [ankündigen] . U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Ihre Blicke trafen sich. U آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
Klammer {f} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Pflock {m} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Einkleidung {f} U لباس
Cocktailkleid {n} U لباس شب
Anzug {m} U لباس
Bekleidung {f} U لباس
Kostüm {n} U لباس
Kostüme {pl} U لباس ها
Festkleid {n} U لباس جشن
Kleid {n} U لباس
Kleidung {f} U لباس
Abendanzug {m} U لباس شب
Abendkleid {n} U لباس شب
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Beamte werden an jenen Standorten postiert, wo sie am meisten gebraucht werden. U افسران به مکان هایی که آنها بیشتر مورد نیازباشند مستقر شده اند.
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Er kaufte ihnen aus einem Schuldgefühl heraus teure Geschenke. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
Festkleid {n} U لباس رسمی
Dienstanzug {m} U لباس کار
Dienstrock {m} U لباس خدمت
Bettjacke {f} U لباس خواب
Brautkleid {n} U لباس عروس
Abendanzug {m} U لباس رسمی شب
Ballkleid {n} U لباس رقص
Franse {f} U ریشه [لباس]
Berufskleidung {f} U لباس خدمت
Besatz {m} U سجاف لباس
Bausch {m} U چین [لباس]
Aufzug {m} U سرووضع [لباس]
Arbeitskleidung {f} U لباس کار
Faschingskostüm {n} U لباس کارناوال
Futter {n} U آستری [لباس]
Flitter {m} U پولک [لباس]
Arbeitsanzug {m} U لباس کار
Badeanzug {m} U لباس شنا
Schwimmanzug {m} U لباس شنا
amtstracht {f} U لباس اداری
elektronische Fußfessel {f} U لباس ردیاب
Freizeitkleidung {f} U لباس منزل
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
Dann bekam ich die übliche Leier von der Frau und den Kindern zu hören, die er ernähren muss. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Bekleidungsindustrie {f} U صنعت دوخت لباس
sich ausgeben als U به لباس مبدل درآمدن
sich verkleiden als U به لباس مبدل درآمدن
in festlicher Hochzeitskleidung kommen U با لباس عروسی آمدن
Abendanzug {m} U لباس شب نشینی [مردانه]
Abendkleid {n} U لباس شب نشینی [زنانه]
Badezeug {n} U لباس شنا [حمام]
Abnäher {m} U تنگ کردن [لباس]
Frackhemd {n} U پیراهن لباس فراک
Bleiche {f} U محل سفیدکاری [لباس]
Anhänger {m} U چنگک لباس [جارختی ]
Aufhänger {m} U چنگک لباس [جارختی ]
Badesachen {pl} U لباس شنا [حمام]
Damenunterwäsche {f} U لباس زیر زنانه
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
modisches Aussehen {n} U لباس و آرایش طبق مد روز
Look {m} U لباس و آرایش طبق مد روز
Nackenwärmer {m} U گرم کن گردن [نوعی لباس]
sich ausziehen U لباس های خود را در آوردن
Raumanzug {m} U لباس فضانوردی [ستاره شناسی]
lässig <adj.> U خودمانی [مانند نوع لباس]
In diesem Outfit sehe ich lachhaft aus. U من در آن لباس مضحک به نظرمی آیم.
Ausgehanzug {m} U لباس مهمانی [سربازان در ارتش]
Frack {m} U فراک [لباس رسمی مردانه]
sich das neue Kleidergeschäft einmal ansehen U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
Dekollete {n} U دکلته [لباس زنانه یقه باز]
Du siehst echt toll aus in diesem Kleid. U در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
etwas abnehmen U از گیره کندن [مثال لباس روی بند]
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
Aufhänger {m} U بند داخل یقه لباس [برای آویزان کردن]
Sie verlieren das Spiel. Trotzdem sehen wir es uns an. U آنها بازی را می بازند. با این حال ما آن [بازی] را نگاه می کنیم.
Wäsche in der Waschmaschine schleudern U لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
Die Art, wie sie sich anzieht, sagt viel über sie aus. U به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
Briefbeschwerer {m} U وزنه روی کاغذ [چیز سنگینی که روی اوراق روی میز می گذارند تا باد آنها را پراکنده نسازد]
lässig <adj.> U دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
ablegen - Kleidungsstück - U در آوردن - لباس - بیرون آوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com