Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (9354 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 Deutsch Persisch Menu
Mindestens die Hälfte der Schüler hat die Prüfung nicht bestanden. U کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Schüler {pl} U دانش آموزان
Schulweg U راه عبور دانش آموزان [محل تقاطع]
Einser-Schüler [-Student] {m} U دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
Riß {m} U دو نیمی
Spalt {m} U دو نیمی
Spaltung {f} U دو نیمی
Bewandertheit {f} U دانش
Erkenntnis {f} U دانش
bilden U دانش آموختن
Erfahrungswissen {n} U دانش تجربی
Atomwissenschaft {f} U دانش هسته ای
Atomwissenschaft {f} U دانش اتمی
Ethik {f} U دانش اخلاق
Sittenlehre {f} U دانش اخلاق
Informatik {f} U دانش رایانه
Dialektologie {f} U دانش گویش ها
Wissensrepräsentation {f} U بازنمود دانش
Wissensrepräsentation {f} U نمایش دانش
Grafik {f} und Design {n} U دانش نقاشی و طراحی
Haptik {f} U دانش حواس پوستی
Latein {n} U لاتین [دانش زبان]
Lehre vom Tastsinn U دانش حواس پوستی
Thermodynamik {f} U دانش دماپویایی [فیزیک]
Diagnostik {f} U تشخیص بیماری [دانش]
Wärmelehre {f} U دانش دماپویایی [فیزیک]
Dermatologie {f} U دانش یا شناخت بیماری های پوستی
Akzeptierung {f} U قبول
Aufnahme {f} U قبول
Einwilligung {f} U قبول
Empfang {m} U قبول
Anerkennung {f} U قبول
Entgegennahme {f} U قبول
Ich bin einverstanden. U قبول دارم.
annehmen U قبول کردن
abfinden U قبول کردن
zusagen [akzeptieren] U قبول کردن
einsehen U قبول کردن
Rückantwort bezahlt U جواب قبول
anerkennen U قبول کردن
empfangen U قبول کردن
zustimmen U قبول کردن
erkennen U قبول کردن
bestehen U قبول شدن
akzeptieren U قبول کردن
ausreichend <adj.> U قابل قبول
gültig <adj.> U قابل قبول
zulässig <adj.> U قابل قبول
Akzeptant {m} U قبول کننده
ausreichend <adv.> U قابل قبول
unausstehlich <adj.> U غیرقابل قبول
unerträglich <adj.> U غیرقابل قبول
legitimiert <adj.> <past-p.> U قبول شده
zugelassen <adj.> <past-p.> U قبول شده
anerkannt <adj.> <past-p.> U قبول شده
genehmigt <adj.> <past-p.> U قبول شده
Einbürgerung {f} U قبول تابعیت
bewilligt <adj.> <past-p.> U قبول شده
freigegeben <adj.> <past-p.> U قبول شده
erlaubt <adj.> <past-p.> U قبول شده
gestattet <adj.> <past-p.> U قبول شده
autorisiert <adj.> <past-p.> U قبول شده
berechtigt <adj.> <past-p.> U قبول شده
befugt <adj.> <past-p.> U قبول شده
befürwortet <adj.> <past-p.> U قبول شده
bestätigt <adj.> <past-p.> U قبول شده
zugestimmt <adj.> <past-p.> U قبول شده
bewährt <adj.> <past-p.> U قبول شده
gebilligt <adj.> <past-p.> U قبول شده
erprobt <adj.> <past-p.> U قبول شده
stichhaltig sein U قابل قبول بودن
sich einem Risiko aussetzen U ریسکی را قبول کردن
putativ <adj.> U مورد قبول عامه
mutmaßlich <adj.> U مورد قبول عامه
erfolgreich ablegen U قبول شدن - امتحان -
anerkannter Flüchtling U پناهنده قبول شده
spießig <adj.> U مورد قبول عامه
piefig <adj.> U مورد قبول عامه
gelten U قابل قبول بودن
vermutlich <adj.> U مورد قبول عامه
Außer [Mit Ausnahme von] zwei Schülern konnte niemand die letzte Frage richtig beantworten. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
die Physikprüfung bestehen U در امتحان فیزیک قبول شدن
in Physik durchkommen U در امتحان فیزیک قبول شدن
einen Termin wahrnehmen U قبول کردن قرار ملاقات
abnehmen U پذیرفتن [قبول کردن] [پس از بازرسی و یا بررسی]
Nimmst du meine Herausforderung zu einem Schachspiel an? U دعوت من را برای یک مسابقه شطرنج قبول می کنی؟
die Führerscheinprüfung im ersten Anlauf schaffen U آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
Das dürfen Sie mir nicht abschlagen ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
Sie weigerte sich verschämt, noch mehr zu verraten. U او [زن] محجوبانه قبول نکرد چیز بیشتری درباره اش بیان کند.
von seinem Nachbarn abschreiben U از دانش آموز همسایه رونویسی کردن [تقلب کردن]
A- Du meinst ich sollte zwei Tage für die Prüfung üben, um sie zu bestehen. Ich werde drei Tage dafür üben. B- Dann, nur zu! U الف - منظورت اینست که من باید دو روز تمرین کنم تا امتحان را قبول بشوم. من سه روز تمرین خواهم کرد. ب - خوب پس خدا بیشتر قدرت بده!
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
1امکان ندارد واژه وارد کرد
1Allgemeingut
1landeskundlich
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Deudic.com