Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 42 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Viereck
{n}
U
چهار پهلو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Schulterschluss
{m}
U
پهلو به پهلو
[فشار در صفوف خود ]
Flanke
{f}
U
پهلو
regelmäßiges Dreieck
{n}
U
سه پهلو برابر
[ریاضی]
gleichseitiges Dreieck
{n}
U
سه پهلو برابر
[ریاضی]
gleichwinkliges Dreieck
{n}
U
سه پهلو برابر
[ریاضی]
reguläres Dreieck
{n}
U
سه پهلو برابر
[ریاضی]
Er verlor die Kontrolle über sein Auto und prallte seitlich gegen einen Baum.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Die Schwester drehte den Patienten auf die Seite und fragte ihn, ob er auch bequem liege.
U
پرستار بیمار را روی پهلو چرخاند و از او پرسید که آیا راحت
[دراز کشیده]
است.
Viereck
{n}
U
چهار ضعلی
Querstraße
{f}
U
چهار راه
vier
U
چهار
[شماره]
Viereck
{n}
U
چهار گوش
aller Augen
{pl}
U
چهار چشمی
Schemel
{m}
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
Hocker
{m}
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
Stuhl
{m}
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
Vier Monate alt.
U
چهار ماهه
[است]
.
mindestens viermal in der Woche
U
کم کمش چهار بار در هفته
zu viert verreisen
U
چهار نفره سفر کردن
die vier Grundrechenarten
{pl}
U
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
0,42
[Null Komma vier zwei]
U
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
Grundrechenart
{f}
U
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
ebenes Viereck
{n}
U
چهار ضلعی متساوی الاضلاع
[ریاضی]
rund um die Uhr
U
بیست و چهار ساعته
[شبانهروزی ]
[روز و شب ]
Aus der Ehe gingen vier Kinder hervor.
U
این زناشویی ناشی چهار بچه شد.
Tag und Nacht
U
بیست و چهار ساعته
[شبانهروزی ]
[روز و شب ]
Adventssonntag
{m}
U
هر یک از چهار یکشنبه پیش از میلاد مسیح
Barhocker
{m}
U
چهار پایه مخصوص پشت بار
Das
[Gesamt]
werk umfasst 4 Bände.
U
این کتاب چهار جلد است.
Raute
{f}
U
چهار ضلعی متساوی الاضلاع
[ریاضی]
Advent
{m}
U
هر یک از چهار یکشنبه پیش از میلاد مسیح
ein Gerüst aufstellen
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
rüsten
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
Er stürzte das Bier in vier Zügen hinunter.
U
او
[مرد]
آبجو را با چهار تا جرعه طولانی قورت داد.
Verkehrsinfarkt
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Stillstand
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrskollaps
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
totaler Stau
{m}
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Häuserblock
{m}
U
بلوک خانه ها
[که با چهار خیابان متقاطع محدود شده اند]
Karree
{n}
U
بلوک خانه ها
[که با چهار خیابان متقاطع محدود شده اند]
Nach vier Stunden Fahrt wurde Faramarz müde und bat Mariam, ihn am Steuer abzulösen.
U
پس از چهار ساعت رانندگی فرامرز خسته شد و از مریم خواست با او عوض کند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com