Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Die Abnahme erfolgt, sobald die Arbeiten abgeschlossen sind. U پس از اینکه اعمال به پایان رسیدند قبولی حواله صورت می گیرد. [ حقوق]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zahlung erfolgt per Überweisung innerhalb von 14 Tagen nach Wareneingang. U پرداخت بوسیله حواله در خلال چهارده روز پس از دریافت کالا صورت می گیرد.
die Arbeit abbrechen. U ازکار [بدون اینکه به پایان برسند ] دست بکشند.
beenden U پایان دادن [به پایان رساندن]
Akzept {n} U قبولی
Einverständnis {n} U قبولی
Bestehen {n} U قبولی [در امتحانی]
Durchkommen {n} [bei einer Prüfung] U قبولی [در امتحانی]
Anweisung {f} U حواله
Überweisung {f} U حواله
per Überweisung U بوسیله حواله
Bankanweisung {f} U حواله بانک
Aussteller {m} U حواله کننده
Bezogene {f} U طرف حواله
Geldüberweisung {f} U پرداخت بوسیله حواله
Verwendungszweck {m} U ارجاع [در فرم های حواله بانکی]
Durchführung {f} U اعمال
Anwendung {f} U اعمال
betätigen U اعمال کردن
Er beißt nicht. U او [مرد] گاز نمی گیرد.
Druckmittel {n} U وسیله اعمال فشار بر اشخاص
Beim Realitätsbezug bekommt die Sendung null von zehn Punkten von mir. U این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز از من صفر می گیرد.
zu Ende <adv.> U به پایان
Beendigung {f} U پایان
Abschluss {m} U پایان
Finale {n} U پایان
Ende {n} U پایان
Ergebnis {n} U پایان
aus U پایان
Ausgang {m} U پایان
aus <adv.> U پایان
vorbei <adv.> U پایان
vorüber <adv.> U پایان
zu Ende <adv.> U پایان
aus <adv.> U به پایان
vorbei <adv.> U به پایان
vorüber <adv.> U به پایان
Ewigkeit {f} U بی پایان
Garnettmaschine {f} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Droussierkrempel {m} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Fadenöffner {m} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Garnettöffner {m} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Naturstrom {m} U انرژی بی پایان
aus sein U پایان یافتن
Ende der Durchsage! U پایان اعلان !
Feierabend {m} U پایان کار
Ende der Durchsage! U پایان خبر !
Grünstrom {m} U انرژی بی پایان
vorbei sein U پایان یافتن
nachhaltige Energie {f} U انرژی بی پایان
Ökostrom {m} U انرژی بی پایان
Abschlussglied {n} [eines Wellenleiters] U پایان [مخابرات ]
Endlichkeit {f} U پایان پذیری
zu Ende gehen U به پایان رسیدن
schwinden U به پایان رسیدن
Aus {n} U پایان [ورزش]
Arbeit {f} U پایان نامه
Ausgang {m} U پایان [مخابرات ]
Abschluss {m} U پایان [مخابرات ]
ausgehen U به پایان رسیدن
Jahresabschluss {m} U پایان سال
Jahresende {n} U پایان سال
Abhandlung {f} U پایان نامه
schließen U به پایان رساندن
Es ist vorbei. U به پایان رسید.
Es ist zu Ende. U به پایان رسید.
Es ist aus. U به پایان رسید.
Schlusspfiff {m} U سوت پایان [ورزش]
Doktorarbeit {f} U پایان نامه دکتری
Feierabend machen U کار را به پایان رساندن
etwas überstanden haben U به پایان رسیدن چیزی
Entlassungsfeier {f} U جشن پایان خدمت
Dissertation {f} U پایان نامه دانشگاهی
Examen {n} U آزمون [پایان تحصیل]
Das Spiel ging unentschieden aus. U بازی مساوی به پایان رسید.
Schluss der Aussprache U پایان [و نتیجه گیری] بحث
etwas zu einem erfolgreichen Abschluss bringen U چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
Das Spiel endete unentschieden. U بازی مساوی به پایان رسید.
Endzeit {f} U پایان زمان بازی [ورزش]
Der Schiedsrichter gab den Schlusspfiff. U داور سوت پایان بازی را زد.
Datum {n} der Unterbringung U تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
Aufgaben erledigen U تکالیف را تا آخر به پایان رساندن
wenngleich <conj.> U با اینکه
um zu ... U تا [اینکه ]
obwohl <conj.> U با اینکه
trotz [Genitiv] [Dativ] <prep.> با اینکه
obgleich <conj.> U با اینکه
um ... zu U تا [اینکه ]
außer wenn <conj.> U جز اینکه
wenn nicht <conj.> U جز اینکه
allerdings <adv.> U با اینکه
es sei denn, dass <conj.> U جز اینکه
Das Projekt wurde per [mit] 1. [erstem] Juli beendet. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
Wann beginnt und endet das Frühstück? U زمان شروع و پایان ناشتا کی است؟
keine halben Sachen machen U کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
etwas [zügig] erledigen U چیزی را به طور کامل به پایان رساندن
unbefristet <adj.> U بی پایان [بی مدت ] [بی انتها ] [اصطلاح رسمی]
es anstellen <idiom> U چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
unter dem Vorbehalt, dass ... U به شرط اینکه ....
anstatt dessen U بجای اینکه
um zu ... U برای [اینکه]
außer dass <conj.> U مگر اینکه
wenngleich <conj.> U با وجود اینکه
um ... zu U برای [اینکه]
es sei denn, dass <conj.> U مگر اینکه
sobald <adv.> U به محض اینکه
außer dass <conj.> U بدون اینکه
weil <conj.> U برای اینکه
sondern <conj.> U بدون اینکه
sondern <conj.> U مگر اینکه
denn <conj.> U برای اینکه
da <conj.> U برای اینکه
deswegen <conj.> U برای اینکه
obwohl <conj.> U با وجود اینکه
außer wenn <conj.> U مگر اینکه
wenn nicht <conj.> U مگر اینکه
ohne zu <conj.> U مگر اینکه
ohne dass <conj.> U بدون اینکه
ohne dass <conj.> U مگر اینکه
obgleich <conj.> U با وجود اینکه
ohne zu <conj.> U بدون اینکه
Die staatliche Beihilfe wird nächstes Jahr auslaufen. U یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
Die Feier schloss mit dem Vortrag eines passenden Gedichts. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
was ... anbelangt U درباره ... [با توجه به اینکه... ]
um nicht zu sagen... <idiom> U به اضافه اینکه ... است
obschon <conj.> U با اینکه [اصطلاح رسمی ]
Ich freue mich [darauf] , bald von Ihnen zu hören. [Briefschluss] U مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
Wann, schätzt du, wirst du mit dem Studium fertig sein? U چه زمانی تو تصور می کنی تحصیلات خود را به پایان برسانی؟
anstatt zu arbeiten U بجای اینکه او کار بکند
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
statt ... zu tun U بجای اینکه انجام بدهند
obschon <conj.> U با وجود اینکه [اصطلاح رسمی ]
Obwohl er mir nichts bedeutet ... U با اینکه او برای من بی اهمیت است ...
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
Einser-Schüler [-Student] {m} U دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
als ob [Konjunktiv] U مثل اینکه [همراه با وجه شرطی]
ohne Spuren zu hinterlassen <adv.> U بدون اینکه ردی باقی بگذارد
Je nachdem, wie spät wir ankommen ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
statt wie bisher ... U بجای اینکه همینطور که تا به حال بوده ....
anstatt, dass er arbeitet U بجای اینکه او [مرد] کار بکند
Noch ist nicht aller Tage Abend. <idiom> U عاقبت [نتیجه] داستان را تا موقعی که به پایان نرسیده فرض نگیر [اصطلاح]
Es ist schön dich wiederzusehen. U خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
Es ist noch Zeit, bis ich gehe. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
falls [vom Arzt] nicht anders verordnet U مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
Dualismus {m} U اعتقاد به اینکه تن و خرد دو هستی جداگانه هستند
Danke für den Rückruf. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
Jemandem wegen des Zuspätkommens Vorwürfe machen U کسی را بخاطر اینکه دیر آمده سرزنش کردن
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
vorbehaltlich anderweitiger Regelung U مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
ohne einen Finger krumm zu machen U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
ohne einen Finger krumm zu machen U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
Rechtsprechungsrecht {n} U قانون موضوعه [رویه ای که قاضی قانون جنایی در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعد سابقه میشود] [حقوق]
[nicht kodifiziertes] Präzedenzrecht {n} U قانون موضوعه [رویه ای که قاضی قانون جنایی در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعد سابقه میشود] [حقوق]
als <conj.> U مانند [چون] [بعنوان] [بطوریکه] [چنانکه] [نظر به اینکه] [در نتیجه]
Ich kann mich noch erinnern, auch wenn [wiewohl] es schon lange her ist. [wenn es auch schon lange her ist.] U با اینکه خیلی وقت از آن گذشته است من هنوز به خاطرش دارم.
Ohne die Bedeutung dieser Frage schmälern zu wollen, möchte ich ... U بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
Maßnahmen ergreifen, um solche Praktiken zu unterbinden U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
Jemanden als Geisel [fest] halten U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Wie zeige ich ihr ohne Worte, dass ich verliebt bin U چطور بدون اینکه حرفی بزنم به او [زن] نشون بدم که عاشق شدم؟
Ich muss noch einige Dinge erledigen, bevor wir uns treffen. U من باید هنوز به چندتا کار برسم قبل از اینکه با هم ملاقات کنیم.
Es ist lieb, dass du dir Sorgen machst, aber es geht mir gut. U خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
Jemanden erpressen U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Dämpfe nicht einatmen, auch wenn kein Geruch wahrnehmbar. [Sicherheitshinweis] U نفس به داخل نکشید با اینکه هیچ بویی قابل حس نیست. [نکته ایمنی]
Er kam ums Leben, als sein Fallschirm versagte. U بخاطر اینکه چترش کار نکرد [عیب فنی داشت] او [مرد] کشته شد.
sich berieseln lassen U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Wegen der häufigen Fehlalarme wird im Ernstfall niemand reagieren. U بخاطر اینکه بارها اعلام خطر دروغ است هیچکس در موقعیت جدی واکنش نمی کند.
Sie lehnte mehrere Lokale ab, bis wir uns auf eines einigen konnten. U او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
Fall {m} U صورت
Liste {f} صورت
Ebenbild {n} U صورت
sowieso <adv.> در هر صورت
Gesicht {n} صورت
Bildnis {n} U صورت
Umsetzung {f} U تبدیل صورت
schaffbar [ugs.] <adj.> U صورت پذیر
ausführbar <adj.> U صورت پذیر
machbar <adj.> U صورت پذیر
Lohnstreifen {m} U صورت پرداخت
auf keinen Fall U به هیچ صورت
auf jeden Fall U درهر صورت
Lohnbeleg {m} U صورت پرداخت
Lohnzettel {m} U صورت پرداخت
Gesichtsmaske {f} ماسک صورت
Rechnung {f} U صورت حساب
verwirklichen U صورت دادن
Anschein {m} U صورت ظاهر
Backenknochen {m} U استخوان صورت
Einkaufsliste {f} U صورت خرید
Verfälschung {f} [Vorgang und Gegenstand] U صورت سازی
Fälschung {f} U صورت سازی
Adressenkartei {f} U صورت نشانی ها
Bilderanbetung {f} U صورت پرستی
Bilderverehrung {f} U صورت پرستی
Bilderkult {m} U صورت پرستی
realisieren U صورت گرفتن
Verwandeln {n} U تبدیل صورت
Verwandlung {f} U تبدیل صورت
Bon {m} U صورت حساب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com