Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Vorlage
{f}
U
پاس کوتاه از میان مدافعان
[فوتبال]
[ورزش]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zwischen
U
میان
Abkürzung
{f}
U
میان بر
Abkürzung
{f}
U
راه میان بر
Zwischenparteilich
U
میان گروهی
vermitteln
U
پا به میان گذاردن
von mittlerem Alter
[in mittlerem Alter]
[mittleren Alters]
U
میان سال
Zwischenzeitlich
<adv.>
U
در این میان
untereinander
<adv.>
U
میان خودشان
bestücken
U
در میان گذاشتن
sich einschalten
U
پا در میان گذاردن
sich einschalten
U
در میان آمدن
intervenieren
U
پا در میان گذاردن
intervenieren
U
در میان آمدن
sich einmischen
U
پا در میان گذاردن
sich einmischen
U
در میان آمدن
eingreifen
U
پا در میان گذاردن
einschreiten
U
در میان آمدن
einschreiten
U
پا در میان گذاردن
eingreifen
U
در میان آمدن
jetzt einmal ganz unter uns
U
میان خودمان باشد
Demarkationslinie
{f}
U
خط فاصل
[میان دو کشور]
unter allen
U
میان
[بین]
همه
ganz im Vertrauen gesagt
U
میان خودمان باشد
Eine Ausnahme bildet ...
U
میان استثناء ... است.
unter anderem
[u.a.]
U
میان چیزهای دیگر
unter anderen Dingen
U
میان چیزهای دیگر
Brotzeit
{f}
U
غذای میان صبحانه و ناهار
Jemandem ins Wort fallen
U
در میان سخن کسی آمدن
Straßenkarte
{f}
U
نقشه جاده
[میان شهرها]
Friedenspfeife
{f}
U
چپق صلح
[در میان سرخ پوستان]
durch Wald und Flur
U
از میان جنگل و دشت چمن پوشیده
sein Ansehen bei den Kollegen
U
شهرت او
[مرد ]
میان همکاران خود
Berme
{f}
U
فاصله میان خاکریز و گود خاک برداری
Fädchen
{n}
U
نخ کوتاه
kurz
<adj.>
U
کوتاه
Wir schlugen uns eine Schneise durch das dichte Unterholz.
U
ما یک راه باریک از میان بوته ها و درختان کوچک بریدیم.
etwas mangeln
U
چیزی را میان استوانه های دستگاه پرس گذاشتن
abkürzen
U
کوتاه کردن
Abstecher
{m}
U
گردش کوتاه
Atempause
{f}
U
تنفس کوتاه
Bubikopf
{m}
U
موی کوتاه
Borniertheit
{f}
U
کوتاه نظری
Aufschrei
{m}
U
فریاد کوتاه
Ausflug
{m}
U
سفر کوتاه
kurz
<adv.>
U
بصورت کوتاه
Anhöhe
{f}
U
تپه کوتاه
Bolzen
{m}
U
میله کوتاه
Engstirnigkeit
{f}
U
کوتاه بینی
Kurzfassung
{f}
U
شرح کوتاه
Kurzdarstellung
{f}
U
شرح کوتاه
Kurzbeschreibung
{f}
U
شرح کوتاه
kürzen
U
کوتاه کردن
Zwergin
{f}
U
کوتوله
[قد کوتاه]
[زن]
Zwerg
{m}
U
کوتوله
[قد کوتاه]
spießig
<adj.>
U
کوتاه فکر
piefig
<adj.>
U
کوتاه فکر
kurz gesagt
U
به بیان کوتاه
einfach ausgedrückt
U
به بیان کوتاه
beschränkt
<adj.>
U
کوتاه نظر
engstirnig
<adj.>
U
کوتاه نظر
Abnahme
{f}
U
کوتاه شدن
[روز]
Kurzstrecke
{f}
U
سفر کوتاه
[بلیط]
knappe, schneidige Sprechweise
{f}
U
سخن کوتاه و با نفوذ
undeutliche Aussprache
{f}
U
سخن کوتاه و بریده
Bagatelle
{f}
U
قطعه کوتاه موسیقی
Die Tage nehmen ab.
U
روزها کوتاه می شوند.
Info
{f}
U
کوتاه نوشته برای اطلاعات
Eilmeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
Kurzmeldung
{f}
U
خبر ویژه و کوتاه و فوری
kurzfristig
<adv.>
U
برای دوره کوتاه مدت
kurzfristig
<adj.>
U
کوتاه مدت
[اصطلاح رسمی]
das Verfahren abkürzen
U
جریان روند را کوتاه کردن
auf kurze Sicht
<adv.>
U
برای دوره کوتاه مدت
Sie kam auf einen Sprung herein.
U
او
[زن]
آمد تو سری بزند
[برای دیدار کوتاه]
.
[Der Termin]
Das ist
[mir]
zu kurzfristig.
U
آگاهی
[برایم]
خیلی کوتاه مدت است.
Lügen haben kurze Beine.
<proverb>
U
دروغ عمرش کوتاه است.
[زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
Diese Homepage sticht aus der Masse hervor
[heraus]
.
U
این وبگاه در میان
[توده وبگاه ها]
مورد توجه است.
Auf kurze Sicht ist es unter Umständen klüger, auf den Gewinn zugunsten des Umsatzes zu verzichten.
U
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Pause
{f}
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
[دوره حکومت موقتی]
Unterbrechung
{f}
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
[دوره حکومت موقتی]
gestützter Anschlag
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Ost-Südost
{m}
U
میان خاور و جنوب خاور
Süd-Südwest
{m}
U
میان جنوب و جنوب غرب
Süd-Südost
{m}
U
میان جنوب و جنوب خاور
Nordnord-Ost
{m}
U
میان شمال و شمال خاور
Ost-Nordost
{m}
U
میان خاور و شمال خاور
West-Südwest
{m}
U
میان غرب و جنوب غرب
West-Nordwest
{m}
U
میان غرب و شمال غرب
Nord-Nordwest
{m}
U
میان شمال و شمال غرب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com