Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Hier entwerten. U بلیط [کارت پارکینگ] را اینجا باطل کنید.
Was haben Sie hier zu suchen? U اینجا چه می خواهید؟ [آمده اید اینجا برای چه؟]
Parkschein {m} U قبض رسید پارکینگ
Wir hatten eine kleine Auseinandersetzung auf dem Parkplatz. U ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
hier <adv.> U اینجا
hierzulande <adv.> U در اینجا
hier zu Lande <adv.> U در اینجا
Halten Sie hier. U اینجا بایستید.
Von hier ab U از اینجا [به جلوتر]
Ich kann es von hier sehen. U از اینجا میبینمش.
bis zur Mauer hin. U [از اینجا] تا دیوار.
Gefällt es dir hier? U از اینجا خوشت می آد؟
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Lass uns raus hier! U برویم از اینجا بیرون!
Er ist nicht da. U او [مرد] اینجا نیست.
Hier erhältlich. U اینجا می توانید بگیرید.
Hier warten. U اینجا منتظر بشوید.
Hinaus mit ihnen! U بروند بیرون [از اینجا] !
Nicht rauchen. U [اینجا] سیگار نکشید.
so weit U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
bis jetzt U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Bitte hier anstellen. U لطفا اینجا صف بگیرید.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
bis hierher U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Begriff hier eingeben! واژه را اینجا وارد کنید!
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Sind Sie auf Geschäftsreise? U کاری دارید اینجا؟ [تجارت]
Bitte hier warten. U لطفا اینجا صبر کنید.
Wo ist das nächste Kasino? U نزدیکترین کازینو به اینجا کجاست؟
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
Klar so weit? U تا اینجا همه چیز را می فهمی ؟
Ich muss hier aussteigen. U باید اینجا پیاده بشوم.
Er hat sich Hals über Kopf auf den Weg hierher gemacht. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Du hast hier nichts zu suchen! U تو بیخود می کنی اینجا باشی !
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
So weit die Theorie. U تا اینجا راجع به این فرضیه بس است .
Bitte halten Sie für 10 Minuten hier. U لطفا ۱۰ دقیقه اینجا صبر کنید.
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
Es ist nichts Besonderes los. U اینجا خبر [اتفاق] ویژه ای نیست.
Bitte halten Sie für einen Moment hier. U لطفا یک لحظه اینجا صبر کنید.
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Hier umsteigen nach Basel? U به بازل اینجا عوض کنم؟ [روزمره]
Spricht jemand hier Persisch? U کسی اینجا فارسی حرف میزند؟
Hier riecht es nach alten Leuten. U اینجا بوی آدمای قدیمی رو میده.
Der Kratzer [die Beule] war schon hier. U خراش [فرورفتگی در اثرضربه] از قبل اینجا بود.
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
'Ich bin spätestens um Mitternacht wieder da.' 'Versprochen?' 'Ja.' U من منتهی تا نیمه شب به اینجا بر میگردم. قول میدی؟ بله.
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Der Chef, der den Laden hier schmeißt [schupft] . U این رییس که اینجا کارها را اداره می کند یا می چرخاند [در اتریش]
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
bisher <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر]
nah <adj.> U نزدیک
schier <adv.> U نزدیک به
meist <adv.> U نزدیک به
fast <adv.> U نزدیک به
beinahe <adv.> U نزدیک به
beinah <adv.> U نزدیک به
nahezu <adv.> U نزدیک به
in naher Zukunft U در آینده نزدیک
Angehörige {f} U خویشاوند نزدیک
gegen [Akkusativ] <prep.> U نزدیک به [زمانی]
gegen Abend U نزدیک به عصر
nicht weit auseinander liegen U نزدیک به هم بودن
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
Schulterschluss {m} U همکاری [همدستی] نزدیک با هم
Naher Osten U خاور نزدیک [جغرافیا]
auf die 90 zugehen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
sich auf die 90 zubewegen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
herannahen U نزدیک آمدن به چیزی
herannahen U نزدیک شدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک آمدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک آمدن به چیزی
Er bewegte sich auf das Tor zu. U او [مرد] به دروازه نزدیک شد.
sich einer Sache nähern U نزدیک آمدن به چیزی
sich einer Sache nähern U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک شدن به چیزی
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
davor stehen, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
flache Küstengewässer {pl} U آبهای نزدیک کرانه [کم عمق]
sich Jemandem nähern U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
bereit sein, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
sich Jemandem nähern U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
im Begriff sein, etwas [Akkusativ] zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
Städteverbindung {f} U رابطه [قطار] به شهرهای نزدیک
Ich möchte einen Sitzplatz am Gang. U من یک صندلی نزدیک به راهرو می خواهم.
Die nächste Tankstelle? U پمپ بنزین نزدیک [کجاست] ؟
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
bald zu erwartend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
in Kürze erscheinend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
bevorstehend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
Wir kommen voran. U ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
Das Taxi näherte sich der 20. [ zwanzigsten] Straße. U تاکسی به خیابان بیستم نزدیک شد.
dicht [eng] beieinander liegende Drähte U سیم های با فاصله نزدیک به هم
bis dato <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
bislang <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
sich allmählich bewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
aufeinander zugehen U به هم نزدیک شدن [همچنین اصطلاح مجازی]
sich vorsichtig [auf etwas] zubewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
einen Anlauf nehmen U با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
Seine Tage sind gezählt. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
bis heute <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
bis jetzt <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
Rühr mich nicht an!; Rühr mich ja nicht an! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
drauf und dran sein, etwas [Akkusativ] zu tun <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
ins kurze [lange] Eck zielen U به گوشه نزدیک [دور] هدف گیری کردن [بازی با توپ]
flacher [hoher] [kurzer] [langer] Ball U شوت کردن دور [نزدیک] [بلند] [پائین] توپ [فوتبال]
Mangel {f} U دستگاه برای چلاندن یاصاف کردن پارچه [شامل دو استوانه نزدیک به هم است]
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com