Deudic.com
Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Begriff hier eingeben!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch
Persisch
Menu
Zwischenparteilich
U
میان گروهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ring
{m}
[Algebra]
U
حلقه گروهی
[ریاضی]
nicht in die Reihe gehören
<idiom>
U
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
Klausur
{f}
U
انزوا
[گروهی برای مدتی]
Klausur
{f}
U
گوشه نشینی
[گروهی برای مدتی]
Ansehen
{n}
U
پر مقام
[بالا رتبه]
در گروهی یا پیشه ای
Berühmtheit
{f}
U
پر مقام
[بالا رتبه]
در گروهی یا پیشه ای
Medienrummel
{m}
U
تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
eine Jamsession abhalten
U
موسیقی نواختن بدون مقدمه قبلی
[گروهی ]
freo improvisieren
U
موسیقی نواختن بدون مقدمه قبلی
[گروهی ]
fünftes Rad am Wagen
<idiom>
U
آدم
[چیز]
اضافه یا زاید
[در گروهی از آدمها]
scharfes Durchgreifen
{n}
U
سرکوبی
[سختگیری]
[رفتار مرجع قدرتی با گروهی از مردم]
etwas
[Genitiv]
Herr werden
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
die Namensliste aufrufen
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Kolonie
{f}
U
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
die Namen verlesen
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Zwischen
U
میان
Abkürzung
{f}
U
میان بر
Schwänze
{f}
U
گروهی که
[برای معامله قماری]
ازطریق خرید کلی انحصار میکنند
[گروه خریدار سفته باز]
[بورس سهام ]
Ring
{m}
[spekulative Aufkäufergruppe]
[Börse]
U
گروهی که انحصار میکنند
[برای معامله قماری]
ازطریق خرید کلی
[گروه خریدار سفته باز]
[بورس سهام ]
eingreifen
U
در میان آمدن
eingreifen
U
پا در میان گذاردن
einschreiten
U
در میان آمدن
einschreiten
U
پا در میان گذاردن
sich einmischen
U
در میان آمدن
vermitteln
U
پا به میان گذاردن
sich einmischen
U
پا در میان گذاردن
intervenieren
U
در میان آمدن
intervenieren
U
پا در میان گذاردن
sich einschalten
U
در میان آمدن
sich einschalten
U
پا در میان گذاردن
Zwischenzeitlich
<adv.>
U
در این میان
Abkürzung
{f}
U
راه میان بر
von mittlerem Alter
[in mittlerem Alter]
[mittleren Alters]
U
میان سال
bestücken
U
در میان گذاشتن
untereinander
<adv.>
U
میان خودشان
Kolonie
{f}
U
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند
[زیست شناسی]
unter allen
U
میان
[بین]
همه
ganz im Vertrauen gesagt
U
میان خودمان باشد
jetzt einmal ganz unter uns
U
میان خودمان باشد
unter anderem
[u.a.]
U
میان چیزهای دیگر
Demarkationslinie
{f}
U
خط فاصل
[میان دو کشور]
unter anderen Dingen
U
میان چیزهای دیگر
Eine Ausnahme bildet ...
U
میان استثناء ... است.
Jemandem ins Wort fallen
U
در میان سخن کسی آمدن
Straßenkarte
{f}
U
نقشه جاده
[میان شهرها]
Brotzeit
{f}
U
غذای میان صبحانه و ناهار
Friedenspfeife
{f}
U
چپق صلح
[در میان سرخ پوستان]
durch Wald und Flur
U
از میان جنگل و دشت چمن پوشیده
sein Ansehen bei den Kollegen
U
شهرت او
[مرد ]
میان همکاران خود
Kolonie
{f}
U
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Vorlage
{f}
U
پاس کوتاه از میان مدافعان
[فوتبال]
[ورزش]
Berme
{f}
U
فاصله میان خاکریز و گود خاک برداری
Wir schlugen uns eine Schneise durch das dichte Unterholz.
U
ما یک راه باریک از میان بوته ها و درختان کوچک بریدیم.
etwas mangeln
U
چیزی را میان استوانه های دستگاه پرس گذاشتن
Günstlingswirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Klüngelwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Vetterleswirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
Freunderlwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[در اتریش]
Vetterliwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[ در سوییس]
Vetternwirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[در آلمان و سوییس]
Amigowirtschaft
{f}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[اصطلاح عامیانه]
Nepotismus
{m}
U
پارتی بازی
[انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری]
[استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ]
[طرفداری]
[اصطلاح رسمی]
[سیاست]
Diese Homepage sticht aus der Masse hervor
[heraus]
.
U
این وبگاه در میان
[توده وبگاه ها]
مورد توجه است.
Unterbrechung
{f}
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
[دوره حکومت موقتی]
Pause
{f}
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
[دوره حکومت موقتی]
Ost-Nordost
{m}
U
میان خاور و شمال خاور
West-Nordwest
{m}
U
میان غرب و شمال غرب
West-Südwest
{m}
U
میان غرب و جنوب غرب
Süd-Südwest
{m}
U
میان جنوب و جنوب غرب
Süd-Südost
{m}
U
میان جنوب و جنوب خاور
Ost-Südost
{m}
U
میان خاور و جنوب خاور
Nord-Nordwest
{m}
U
میان شمال و شمال غرب
Nordnord-Ost
{m}
U
میان شمال و شمال خاور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Deudic.com