Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
in Kraft treten U قانونی درست شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Der Verurteilte kann zwischen Recht und Unrecht [kann Recht von Unrecht] nicht unterscheiden. U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
Anarchie {f} U بی قانونی
gültig <adj.> U قانونی
zulässig <adj.> U قانونی
Behördenweg {m} U راه قانونی
Gerichtsprozess {m} U اقدامات قانونی
Durchsetzung {f} U اجرا [قانونی]
gerichtliche Geltendmachung {f} U اجرای [قانونی]
zwangsweises Eintreiben U اجرا [قانونی]
Vollstreckung {f} U اجرا [قانونی]
Vertrauensanwalt {m} U مشاور قانونی
illegal <adj.> U غیر قانونی [نا مشروع ]
widerrechtlich <adj.> U غیر قانونی [نا مشروع ]
ungesetzlich <adj.> U غیر قانونی [نا مشروع ]
Rechtsprechung {f} U اختیار قانونی [صلاحیت ]
Gerichtsbarkeit {f} U اختیار قانونی [صلاحیت ]
verklagen U تعقیب قانونی کردن
gesucht [wegen] [Genetiv] U [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
verletzen U تخلف کردن [قانونی را شکستن]
strafbar <adj.> U قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
der Gerichtsbarkeit unterworfen sein U تابع بودن به اختیار قانونی
falsch abbiegen [verkehrswidrig] U غیر قانونی [با ماشین] پیچیدن
einbrechen U به زور و غیر قانونی وارد شدن
Keine Regel ohne Ausnahme. U برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
Raubpressung {f} [von Tonträgern] U نسخه غیر قانونی چاپ شده
Raubkopie {f} U نسخه غیر قانونی چاپ شده
in Kraft treten am U قابل اجرا [قانونی] شدن از زمان
in ein Gebäude einbrechen U با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
Einbrecher {m} U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
Das stimmt! U درست!
zweckmäßig <adj.> U درست
richtig <adj.> U درست
zulässig <adj.> U درست
gültig <adj.> U درست
Um Punkt sechs Uhr. U درست سر ساعت شش.
genau <adj.> U درست [صحیح]
Es stimmt. U درست است.
korrigieren U درست کردن
kurz bevor U درست پیش
flicken U درست کردن
richten U درست کردن
zutreffen U درست بودن
ausbessern U درست کردن
machen U درست کردن
verbessern U درست کردن
nachbessern U درست کردن
berichtigen U درست کردن
Amigo-Geschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد
Versteh mich richtig, ... U من را درست درک بکن ...
richtig <adv.> U بطور درست و صحیح
sachgerechte Methoden {pl} U شیوه های درست
ins Schwarze treffen U درست به هدف زدن
erzeugen U ساختن [درست کردن]
auf der richtigen Spur sein U در خط [راه] درست بودن
herstellen U ساختن [درست کردن]
etwas [Akkusativ] anfertigen U چیزی را درست کردن
fertigen [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
ein wahrheitsgetreuer Bericht U گزارشی درست و دقیق
Das stimmt nicht. U این درست نیست.
Der Apfel fällt nicht weit vom Stamm. <proverb> U درست شبیه پدر.
verarbeiten [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
Wie der Vater, so der Sohn. U درست شبیه پدر
verfertigen [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
Nun denn! U خوب درست است!
anfertigen [zu] U ساختن [درست کردن] [به]
Gehe ich recht in der Annahme, dass ...? U آیا درست فرض میکنم که ...
[Alles] in Ordnung. U همه چیز درست است.
auf der richtigen Spur sein <idiom> U فرض های درست کردن
Gehe ich richtig in der Annahme, dass ... U آیا درست فکر میکنم که ...
Klüngelgeschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد [تحقیر امیز]
Fehlfunktion {f} U [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
ticken U کار کردن به نحوه ویژه یا درست
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Jemanden fälschlich bezichtigen U پاپوش درست کردن برای کسی
Jemanden hereinlegen U پاپوش درست کردن برای کسی
wie es sich gehört <idiom> U آنطور که درست و مناسب است [اصطلاح]
Jemandem etwas anhängen U پاپوش درست کردن برای کسی
Hand und Fuß haben <idiom> U از امتحان درست درآمدن [اصطلاح مجازی]
Sorusch sieht seinem Vater unheimlich ähnlich. U سروش درست شبیه به پدرش است.
fundiert [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
Drehspieß {m} U سیخ گردان [برای درست کردن کباب]
solide [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
Es wäre nicht richtig, Ihnen diese Informationenn zu geben. U درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
belastbar [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
einem Kind [zum Einschlafen] die Decke zurechtmachen U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
etwas schnell [ in aller Eile] zusammenschustern <idiom> U چیزی را تند آماده [درست] کردن [اصطلاح روزمره]
Die Vase muss gut eingepackt werden. U گلدان باید با ماده محافظ درست بسته بندی شود.
prozessieren U تعقیب قانونی کردن [دادخواست دادن] [به دادگاه شکایت کردن] [حقوق]
klagen U تعقیب قانونی کردن [دادخواست دادن] [به دادگاه شکایت کردن] [حقوق]
etwas vorschreiben [Rechtsvorschrift] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
Jemanden anzeigen U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
eine Raubkopie von etwas machen U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
etwas [Akkusativ] illegal vervielfältigen U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
du tickst wohl nicht richtig U مگر مغز تو دیگر درست کار نمی کند؟ [اصطلاح روزمره]
Jemanden auf Draht bringen <idiom> U کسی را یاد بدهند در کاری تند و درست تصمیم بگیرد [اصطلاح روزمره]
Außer [Mit Ausnahme von] zwei Schülern konnte niemand die letzte Frage richtig beantworten. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
Stimmt so. U اینطوری درست است. [نیازی نیست تاکسی ران پول خرد را پس بدهد ]
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Ich hab's eilig. Mach' mir rasch ein Brötchen. Das ess' ich dann unterwegs aus der Faust.t U من عجله دارم. برایم یک ساندویچ کوجک سریع درست بکن. آن را بعد در راه می خورم.
unerlaubt <adj.> U غیر قانونی [غیر مجاز]
Ich kann nicht richtig und genau Deutsch sprechen, weil ich seit ein paar Monaten in Deutschland angekommen bin. Ich bin dabei mir langsam Deutsch beizubringen. من نمیتوانم درست وصحیح آلمانی حرف بزنم چون چند ماه است که به کشور شما آمدم. کم کم دارم یاد میگیرم.
Verrückter Verkehr, nicht? U چقدر وضع ترافیک بد است. درست است؟
anpassen [an] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com