Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich bin um achzehn Uhr dort. U ساعت شش بعد ظهر آنجا هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich bin gleich soweit. U من تقریبا آماده هستم. [من تا چند لحظه دیگر آماده هستم.]
Gucken Sie auf die Uhr. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
Schauen Sie auf die Uhr. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
Nach meiner Uhr ist es fünf vor neun. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
Ich muss um elf zu Hause sein. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
Es ist viertel vor elf. U ساعت ربع ساعت قبل از یازده است.
Er kommt um 4 Uhr anstatt 3 Uhr. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
Es ist viertel nach neun. U ساعت ربع ساعت بعد از نه است.
Stunde {f} U ساعت [برای مثال در یک ساعت]
Von acht bis zehn. U از [ساعت] هشت تا [ساعت] ده.
dort <adv.> U آنجا
daraufhin <adv.> U در آنجا
so weit wie U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
bis zu U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
Dort herrschen schlechte Zustände. U وضعیت در آنجا بد است.
von mir aus U تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich betrifft U تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich angeht U تا آنجا که به من مربوط می شود
meinerseits <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
Ich bin من هستم
stecken U گذاردن [که در آنجا گیر بکند]
Ich bin in einer Minute da. U من همین الآن می آیم آنجا.
Dort beginnt die Autobahn. U شاهراه آنجا شروع می شود.
Außer mir war niemand da. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
Ich bin in Ihrem Alter. U من هم سن شما هستم.
Ich habe Hunger U من گرسنه هستم
Ich bin Iranerin . U من ایرانی هستم. [زن]
Ich bin [mir] sicher, dass ... U من مطمئن هستم که ...
Wo bin ich? U من کجا هستم؟
Nimm deine dreckigen Pfoten da weg! U دست [پنجه] کثیفت را از آنجا بردار!
Wir sind fast da. U ما تقریبا به آنجا [به آن موضوع] رسیده ایم.
umkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
dazu kommen lassen U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
zurückkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
Ich bin sehr fröhlich. من خیلی شاد هستم.
Ich bin beim Kochen. U من در حال آشپزی هستم.
Ich bin mir dessen sicher. U من درباره اش مطمئن هستم.
Ich teile deine Ansicht [Meinung] , dass... U من با تو همنظر [همعقیده] هستم که ...
Ach, du auch! [Willkommen im Club! ] U من هم درشرایطی مشابه هستم !
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Im Vergleich zu dir bin ich schlank. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
Ich bin Iraner . من ایرانی هستم. [مرد]
Es war ganz anders als an meiner bisherigen Schule. U آنجا خیلی با مدرسه قبلی من فرق داشت.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Schalter {m} U گیشه [با شماره که به آنجا صدا زده می شود]
Er hatte nichts dagegen [einzuwenden] , dass ich dorthin ging. U برای او هیچ ایرادی نداشت که من به آنجا رفتم.
Es ist dort alles beim Alten. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Ich kann nicht klagen. U من گله ای ندارم. [من راضی هستم]
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Man kommt nur zu Fuß dorthin. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Ich bin zwar sein Vater, aber ... U واقعیت دارد که من پدرش هستم اما ...
Ich bin ganz Ihrer Ansicht. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Ich freue mich, Dich bald wieder zu sehen. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
Ich kann nicht mehr. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
Ich stehe Ihnen gerne zur Verfügung. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
Ich sehe Ihrer Antwort entgegen. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
[Bis dahin] so weit, so gut. Dann allerdings ... U [تا آنجا یا تا آن نکته ] تا حالاهمه چیز روبه راه است. سپس هرچند که ...
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Ich freue mich schon aufs Wochenende. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Dann hat sie mich unmotiviert gefragt, ob ich Hunger habe. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Ich habe einen Kater. U خمار [صبح شبی که مست بودند ] هستم.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
Ich freue mich sehr auf ein baldiges Treffen mit Ihnen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Ich bin schrecklich gespannt zu hören, was passiert ist. [umgangssprache] U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
Ich bin bereit, mich neuen Herausforderungen zu stellen. U من حاضر هستم جوابگوی [مواجه] چالشهای تازه بشوم.
Ich freue mich sehr, Sie bald zu treffen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
Ich bin vielleicht vernagelt, aber ich verstehe es nicht. U حتی اگر فکر کنی من کند هستم ولی من نمیفهممش.
Ich denke an ein zweites Kind, denn ich werde auch nicht jünger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Ich bin ein großer Verfechter natürlicher Reinigungsmittel. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Jemanden [sich] aussperren [aus etwas] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
Ich habe Bärenhunger. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Stunden [Std.] {pl} U ساعت ها
Jede Stunde U هر ساعت
in einer Stunde U در یک ساعت
In drei Stunden. U در سه ساعت.
Armbanduhr {f} U ساعت مچی
Uhren {pl} U ساعت ها
Uhr {f} U ساعت
Um Punkt sechs Uhr. U درست سر ساعت شش.
Um halb elf abends. U در ساعت ده و نیم شب.
Um zwanzig Uhr. U ساعت هشت شب.
Um wie viel Uhr? U ساعت چند؟
In einer halben Stunde. U در نیم ساعت.
[tragbare] Uhr {f} U ساعت مچی
Taschenuhr {f} U ساعت جیبی
Sackuhr {f} U ساعت جیبی
Wanduhr {f} U ساعت دیواری
Damenuhr {f} U ساعت زنانه
Dienstzeit {f} U ساعت اداری
Bürozeit {f} U ساعت اداری
Zeiger {m} U عقربه [ساعت ...]
Arbeitszeit {f} U ساعت کار
Arbeitsstunde {f} U ساعت کار
Freizeit {f} U ساعت فراغت
Atomuhr {f} U ساعت اتمی
Ausgangssperre {f} U خاموشی در ساعت معین شب
Wie viele Minuten [Stunden] ? U چند دقیقه [ساعت] ؟
Wie spät ist es? U ساعت چند است؟
kleiner Zeiger {m} U عقربه کوچک [ساعت]
Armband {m} einer Uhr U دستبند ساعت مچی
Wecker {m} U ساعت شماطه دار
Stoßverkehr {m} U ساعت شلوغی ترافیک
großer Zeiger {m} U عقربه بزرگ [ساعت]
Berufsverkehr {m} U ساعت شلوغی ترافیک
Freistunde {f} U ساعت فراغت [در مدرسه]
gegen 3 Uhr nachts U تقریبا ساعت ۳ صبح
Friedhofsschicht {f} U شیفت سوم کار [در ۲۴ ساعت]
Wecken Sie mich bitte erst um 9 Uhr! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
retrograder Zeiger {m} U عقربه برگشت دهنده [ساعت ...]
Achtstundentag {m} U روزی هشت ساعت [کار]
Rotation {f} im Uhrzeigersinn U گردش در جهت عقربه ساعت
Wir mussten drei Stunden lang Schlange stehen, um hineinzukommen. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
eine Uhr aufziehen U ساعت مچیی را کوک کردن
Das Flugzeug nach ... fliegt um ... ab. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
den Zeiger voranrücken U عقربه ساعت را جلو کشیدن
Es ist acht Uhr morgens. U ساعت هشت صبح است.
gleitende Arbeitszeit haben U ساعت کاراداری متغییر داشتن
gleitende Arbeitszeit {f} U ساعت کاراداری که قابل تغییراست
Gleitzeit {f} U ساعت کاراداری که قابل تغییراست
Um welche Zeit schließt die Bank? U بانک ساعت چند می بندد؟
Um wie viel Uhr fährt der Zug ab? U ساعت چند قطار حرکت می کند؟
Ich möchte bis 9 Uhr in Aachen ankommen. U من میخواهم تا ساعت نه صبح به آخن برسم.
Ich bin um elf Uhr zwanzig zurück. U ساعت یازده و بیست دقیقه بر میگردم.
Je nachdem, wie spät wir ankommen ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
eine Ausgangssperre verhängen U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
[ständig] auf die Uhr sehen U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
eine Uhr stellen U ساعت مچیی را تنظیم [میزان] کردن
Er soll um zehn Uhr ankommen. U او [مرد] قرار است ساعت ده برسد.
Rotation {f} entgegen dem Uhrzeiger U گردش مخالف جهت عقربه ساعت
Um welche Zeit macht die Bank auf? U بانک ساعت چند باز میکند؟
Es muss bis zehn Uhr fertig sein. U این باید تا ساعت ۱۰ آماده باشد.
Wie viele Stunden mit dem Auto? U چند ساعت با خودرو [طول می کشد] ؟
Wecken Sie mich um sieben Uhr, bitte. U لطفا من را ساعت هفت صبح بیدار کنید.
Was hat sich in dieser halben Stunde abgespielt? U این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
Kann ich das Gepäck bis elf Uhr hier lassen? U می توانم بار سفر را تا ساعت یازده اینجابگذارم؟
ausstempeln [am Arbeitsplatz] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
einstempeln [am Arbeitsplatz] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
Wie oft fährt er [pro Stunde, pro Tag] ? U آن [اتوبوس] چند بار [در ساعت. در روز] میرود؟
Wie viel für eine Stunde Stadtbesichtigung? U چقدر [می گیرید] برای یک ساعت گردش شهر؟
Um wie viel Uhr fährt er ab? U ساعت چند [قطار یا اتوبوس] حرکت میکند؟
Um wie viel Uhr ist Check-out? U ساعت چند زمان تخلیه هتل است؟
Der Repoter wurde am Kontrollpunkt mehrere Stunden lang festgehalten. U خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
Kann er die Uhr ablesen? U آیا او بلد است زمان را از ساعت [دیواری] بخواند؟
Ich möchte morgen früh [mittag, abend] um ... Uhr abfahren. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
Ich möchte um 20 Uhr nach Essen abfahren. U من میخواهم ساعت هشت شب [قطارم یا اتوبوسم] به اسن حرکت کند.
Nach vier Stunden Fahrt wurde Faramarz müde und bat Mariam, ihn am Steuer abzulösen. U پس از چهار ساعت رانندگی فرامرز خسته شد و از مریم خواست با او عوض کند.
Der letzte Sprecher überzog um eine halbe Stunde. U سخنگوی قبلی نیم ساعت بیشتر از سهم زمانش صحبت کرد.
Die Kapazität einer Batterie wird üblicherweise in Milliamperestunden ausgedrückt. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
Ab jetzt beginnt der Kurs eine halbe Stunde früher als gewohnt. U از اکنون به بعد کلاس نیم ساعت زودتر از [زمان] معمول آغاز می شود.
Schauen Sie nächste Woche wieder rein, wenn es heißt Happy Hour . U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com